دختری از پسری پرسید : آیا من نیز چون ماه زیبایم ؟

پسر گفت : نه ، نیستی

دختر با نگاهی مضطرب پرسید : آیا حاضری تكه ای از قلبت را تا ابد به من بدهی؟

پسر خندید و گفت : نه ، نمیدهم

دختر با گریه پرسید : آیا در هنگام جدایی گریه خواهی كرد ؟

پسر دوباره گفت : نه ، نمیكنم

دختر با دلی شكسته از جا بلند شد در حالی كه قطره های الماس اشك چشمانش را نوازش میكرد

اماپسر دست دختر را گرفت ، در چشمانش خیره شد و گفت :

تو به انداره ی ماه زیبا نیستی بلكه بسیار زیباتر از آن هستی

من تمام قلبم را تا ابد به تو خواهم داد نه تكه ای كوچك از آن را

و اگر از من جدا شوی من گریه نخواهم كرد بلكه خواهم مُرد

چهارشنبه 25 خرداد 1390