تو در سرزمین گرگ ها چه می كنی
مگر نشنیدی، زوزه گرگ ها را
در یك شب زمستانی!
گرگ ها
شب ها، خوب می بینند

خوب، زوزه می كشند
خوب، حمله می كنند
و خوب، می درند.
چشمان گرگ های این سرزمین
همچون آتش می سوزند، در شب ها
در كدامین سرزمین سراغ داری
میدان شهرش را
«قورد مئیدانی» بگذارند؟
تو برو
تو غریبی در این سرزمین
با آن كه تمام خاك هایش را می شناسی
برف هایش را، آب كردی
و حسرت اش را، در آغوش گرفتی.
با این همه
گرگ ها در این شهر
راه خروج را نشان نمی دهند
و تو در تبریز اشغال شده
اسیر می شوی.
تو آزادی
می توانی چارقد خود را باز كنی
و گل های سرزمین ام را به آتش كشی.
آن چه را دوست داری
می توانی فریاد بزنی
اما نه در سرزمین من!
در سرزمین من
فقط گرگ ها زوزوه می كشند
برو، برو
ساوالان را كه تو دیدی!
با آن متانت
و وقار نشسته بر آسمان
آتشی در دل دارد
و سهند نیز با آن گل های رنگارنگ اش
آتش در دل می پرورد
اما تو آتشی نداری كه گرگ ها را بترسانی
آتش تمام این سرزمین را
من ربوده ام
و آزربایجان
در اشغال من است!

پنجشنبه 21 فروردین 1393
بؤلوملر : إدمان,