امروز از طرف تو متهم به بی تفاوتی به امور بسیار مهم جامعه امروزم! اما دستت درد نكند تو هنوز به یاد من هستی، حتی در میان این سیلاب خون! هنوز فضای net پر است از احساس تكریم تو نسبت به من و امثال من. هر روز Emailهای زیبای تو به دستم می رسد كه پر است از جكهای جدید و قدیم تو.
از اینها بگذریم، راستی كاری كه در تهران می شود كارستان است. اما من اینجا در آذربایجان ساكت و بی خیال نشستم، من رفیق نیمه راه! شاید ترسیده ام !اما نه یادت نرفته كه نفر جلویی، آن سرِ سران فتنه خود، تورك است. در صد سال گذشته هم كه در تمامی انقلابها نفر اول من بودم. یادت نیست؟! مشروطه و آذربایجان، 1324 و فرقه دموكرات، مصدق تورك و ماجرای نفت، انقلاب و 29 بهمن، جنگ تحمیلی و سرداران شهید تورك.
امروز با تو نیستم چون هرگز با من نبودی، امروز با تو نیستم چون از تو خسته شده ام! از آن خنده های همیشگی ات، از آن قیافه همیشه حق به جانبت، از خود برتر بینیات، از این همه تحقیرهایت، از كوچك شمردنت، از آن نگاه بالا به پایین ات، از تخریب شخصیت ات
من و تو با هم در این خاك زاده شدیم. تو وارث تاریخ 2700 ساله شدی و فرهنگ اصیل ایرانی اما من مجبور به نسیان تاریخ 7000 ساله خود شدم و خرده فرهنگ.
تو در مدرسه به زبان مادریت شعر خواندی و جایزه گرفتی و من به دلیل صحبت به زبان مادری ام حكم اخراج. كتابهایمان پر بود از عكس نیاكان تو و من بی هیچ نژاد و تاریخی! همه جا نشانهایی از فرهنگ اصیل تو بود و من با تمدن 7000 ساله بی اصل و نشان و مدرك بودم. برای تو آثار تاریخی می ساختند! و آثار تاریخی من هر روز ویران می شد.
در جشن های ملی تو به دلیل جكهای زیبای تركی ات تشویق می شدی و من شرمنده. تو تنها به این دلیل كه می توانستی زبان مادریت را حرف بزنی با سواد بودی و من با اینكه در هفت سالگی دومین زبان را آموخته بودم بی سواد و كودن!
تو برای گسترش زبان مادریت كتاب، مدرسه، رادیو، تلویزیون، مجله، نشریه و ردیف بودجه داشتی و من به دلیل زبان مادریم تحقیر، تهدید و تنبیه.
سپس جنگ را به یاد می آورم دوباره برادر بودیم. هموطن خوش لهجه تو شدم و با تو برای حفظ ناموس و وطن، به جبهه رفتیم، شهید شدیم، اسیر شدیم، سختی كشیدیم و خم به ابرو نیاوردیم، خون دادیم و نگذاشتیم یك وجب از این خاك به دست بیگانه بیافتد. از جنگ برگشتیم، دوران سازندگی بود. اصفهان و كرمان و تهران با صدها كیلومتر فاصله از جنگ هر روز آبادتر شدند و اردبیل و اورمیه و زنجان و تبریز و قزوین و همدان و آستارا و سنندج و اهواز و آبادان و ... محرومتر. برای رفاه حال تو از بودجه من كسر شد، برادر دیروز، بیگانه امروز شد
اصفهان و تهران پایتختهای فرهنگی و صنعتی و تجاری شدند و تبریز با سابقه تجارت چند هزار ساله كه حتی ماركو پولو را 700 سال پیش به حیرت انداخته بود، منطقه دور افتاده و غیر استراتژیك شد و ده بزرگ!
تفاوت بودجه ها به ده ها برابر رسید و این باعث تفاوت انسان ها گردید و شاید هم بر عكس! برادر دیروزت، كارگر امروز تو شد و برادر دیروزم، ارباب امروز من. دانشگاه تبریز با تاریخ تاسیس صحیح 1324 (وارث ربع رشیدی قدیمیترین دانشگاه این مرز و بوم با سابقه 700 ساله)، خالی از امكانات گردید و نخبگان من جهت رفاه حال تو روانه كارخانجات تو شدند. آذربایجان خالی از صنعت و هنر شد و كارخانه ها و خانه های فرهنگی تو رو به عرش برآوردند.
سپس زمان سیاست خارجی شد. برای آزادی برادر مسلمان فلسطینی كه هرگز ندیده بودم و هزاران كیلومتر با من فاصله داشت، به خیابانها رفتم و بر دهان آمریكا زدم؛ اما هرگز نفهمیدم كه چرا تو بزرگترین شریك تجاری ارمنستان هستی كه هزاران آذربایجانی را كه برادر دینی و نژادی من و تو بودند را جلوی چشم مان به خاك و خون كشید و دم هم بر نیاوردی
....بدان و آگاه باش! من توركم و علیرغم زحمات صد ساله تو كه به روشهای مسالمت آمیز تمسخر، استهزاء، تبعیض، تهدید، شكنجه و اعدام برای فارس كردن من كشیده ای، تورك باقی مانده ام و بزودی (بزوری) هم قصد تغییر نژاد ندارم. از برنامه های دموكراسیت ممنونم، اما هنوز طعم برنامه های آزادی بخش قبلی ات تمام وجودم را به لرزه در می آورد. و از BBC فارسی و VOA كه برای فارسهای افغانستان برنامه ویژه دارد و برای بیش از سی و پنج میلیون تؤرك زبان این مملكت هیچ حرفی ندارد، تشكر می كنم. آری از روزی دستكم هشت ساعت برنامه زنده (ضربدر 365 روز سال و ضربدر چند سال حضور این دوستان و مدافعان حقوق بشر) چند ساعت به من و درد دل من اختصاص یافته است؟! آه ببخشید منظور تو از جدایی طلب، تجزیه طلب و عوامل بیگانه در آن برنامه ها من بودم.
ای بلند آرمان دموكراسی! ای پرچمدار ایران نو! ای همواره به فكر توده و من! ای عدالت اجتماعی! لطفا به خاطر من خودت را به زحمت نیانداز، كه این بار سعی دارم از تجربیات شیرین با تو بودن برای آینده تلخ نهایت استفاده را بكنم. این بار سر آن دارم كه بر پای خود بایستم و مزاحم تو نشوم، تو هم مرحمت فرموده چنگالهای خود را كه در گوشت و استخوان و منابع زمینی و زیرزمینیم فرو رفته بیرون بیاور! كه مبادا در اثر حركت ناگهانیم دستت را بشكنم

شنبه 22 تیر 1392
بؤلوملر : تاریخی,