در استادیوم سهند نشسته اید و محو تماشای بازی هستید كه بغل دستیتان كشف جدیدش را با شما در میان می گذارد . حضور یك دختر با شكل و شمایل پسرانه در ورزشگاه غیر ممكن به نظر میرسد ولی ایپك جز دخترانی است كه این ریسك را به جان خریده است .

وقتی در جامعه ما حضور در ورزشگاه برای دختران خطرناك توصیف میشود (انگار نمونه خطرهای موجود در استادیوم در خیابانها وجود ندارد) مجبور هستی از حضور یك دختر شانزده ساله تبریزی عشق تراكتوری در استادیوم به عنوان یك ریسك نام ببری .

ریسكی كه از نظر ایپك به یك بار تجربه كردن می ارزد هر چند اگر یك روز پر دلهره گذرانده باشی . دیدن یكی از عكسهای ایپك در فیس بوك و حس كنجكاوی خبرنگاری ما باعث شد تا پیدایش كنیم و در دفتر نشریه ساعتی با او هم صحبت شویم .

ایپك قبل از صعود تراكتور به لیگ برتر ، بازیها را جدی نمی گرفت و برخی از شعارهای هواداران مثل «دودورودورود» دست مایه شوخی هم كلاسیهایش بود . ولی از دو سال پیش همه چیز عوض شد . حضور پرقدرت تراختور در لیگ برتر ، بازی های جذاب ، سیل طرفداران تراختور همه و همه باعث شد تا ایپك بازیها و نتایج تیم را از تلوزیون پی گیر باشد و به قول خودش رسما به جمع طرفداران یك تیم با سابقه و محبوب وارد شد . قضیه رفتن به استادیوم موقع صحبت پسرخاله ها با پدرش كه در مورد رفتن به استادیوم و دیدن بازی ابومسلم و تراختور بحث می كردند در حد شوخی مطرح می شود . این شوخی با راضی شدن پدر در یك هفته مانده به مسابقه جدی تر می شود . خرید كاپشن و شلوار ورزشی البته چهار سایز بزرگتر از سایز ایپك جز اولین كارهایی است كه انجام می دهند و در طول هفته چندین و چند بار برنامه ریزی هایشان را با پدر و بقیه افراد دخیل مرور می كنند . بالاخره روز موعود فرا میرسد .

ایپك بلافاصله بعد از مدرسه برای رفتن به ورزشگاه آماده می شود . ماسكی را برای پوشاندن صورتش رنگ میكند ، قبل از كاپشنی كه خریده اند چند دست لباس می پوشد ، صورتش را رنگ می كند و بالاخره كلاه می گذارد و موهایش را می پوشاند . همه این تلاشها برای این است كه دختر بودنش تابلو نباشد . از قبل تصمیم گرفته اند 10 دقیقه بعد از شروع بازی وارد استادیوم شوند چون معمولاً با شروع بازی فشار جمعیت برای رفتن به استادیوم بازرسی ها را سریعتر میكند البته پسرخاله هایش زودتر به ورزشگاه رفته و كمی بالاتر از جایگاه ویژه جا گرفته اند .

در پاركینگ پدر ایپك پارچه قرمز یكی از هواداران را قرض می گیرد تا ایپك آن را روی سرش بیاندازد . با عینك آفتابی كه به چشم زده كاملاً آماده رفتن به استادیوم شده است . شكل و شمایل پسرانه پیدا كرده ، حتی نحوه راه رفتنش هم عوض شده و یاشار اسمی كه برای خودش انتخاب كرده ، كاملاً زیبنده اوست . مشكل اصلی عبور از بازرسی بدنی است . با پدر قرار گذاشته اند هر اتفاقی بیافتد نباید یك كلمه هم حرف بزند . سرباز ، بازرسی معمول بدنی را انجام می دهد .

پدر پشت سر یاشار همان ایپك خودمان ایستاده و منتطر عبور اوست . سرباز مشكوك شده ، كدام آدم عاقلی اوایل مهر در حالی كه هنوز گرمای هوا فروكش نكرده و خیلی ها فقط تی شرت پوشیده اند ، چند دست لباس می پوشد ؟

سرباز دست خود را برای برداشتن عینك آفتابی بالا می آورد ولی قبل از حادثه پدر مداخله كرده و با یك هل و گفتن «یاشار گئت گؤروم دی » ایپك را نجات می دهد . ایپك هم بدون معطلی شروع به دویدن كرده و خود را به جایی كه پسرخاله ها خبر داد ه اند می رساند . البته یاشار ما شانس می آورد چون سرباز با وجود شكی كه كرده از گیر دادن دست بر می دارد . حدود پنجاه هزار نفر دو طرف استادیوم را پر كرده اند . از نظر ایپك جو استادیوم متفاوت و غیر قابل توصیف است .

از وقتی وارد ورزشگاه شده طبق قرارشان سر و صدا نكرده تا یاشار نبودنش آشكار نشود .

به همین خاطر بهترین قسمت تشویق ها اجرای موج مكزیكی است كه همیشه از تلوزیون شاهد آن بوده است . بعد از مدتی هیجان بازی بر سكوت ایپك غلبه می كند . در یكی از صحنه های حساس بازی با فریادش نگاهها را متوجه خود می كند . تقریباً همه آنهایی كه دوربرشان نشسته اند ایپك را به همدیگر نشان داده و تعجبشان را با هم تقسیم می كنند . یكی از آنها پسری است كه انگار به چیزی كه دیده شك كرده چون برای لحظاتی به پشت سر خود خیره شده و تخمه به دست بیشتر شبیه مجسمه شده و فقط با شنیدن جمله «اوغول دوز گؤرموسن ، قیزدی ، دؤن قاباغیوا » به خودش می آید . از این به بعد صدای ایپك هم قاطی صدای بقیه هواداران می شود. با همه وجود «یاشاسین آذربایجان» و «تیراختوری ائل ایستر / شرفلی میللت ایستر» را فریاد می زند . در جایی كه آنها نشسته اند همه فقط به فكر تشویق تیم هستند از فحش یا ناسزا خبری نیست . شاید استادیوم سهند تنها استادیومی است كه همه شعارها در جهت روحیه دادن به تیم خودی است . تراختور در دقایق آخر بازی به گل می رسد تا با برد تراختور این روز پر دلهره و پر هیجان به خاطره ای شیرین تبدیل شود . با سوت پایان بازی در واقع یك روز فراموش نشدنی برای ایپك به پایان می رسد .

بعد بازی او خود را همانند قهرمان فیلمی می داند كه در پایان فیلم به هدف مورد نظرش رسیده است .


تراكتور اسپور

یکشنبه 9 بهمن 1390
بؤلوملر :