یاشاسین آزربایجان یاشاسین تراختور

آذربایجان كولتور تانترماخ

تراكتور استقلال را در یك بازی یك طرفه تحقیر كرد

 
 
تراكتور استقلال را در یك بازی یك طرفه تحقیر كرد

تیم فوتبال تراكتورسازی با شكست استقلال جای آبی پوشان را در رده چهارم جدول گرفت.

دیدار تیم‌های تراكتورسازی و استقلال از ساعت 15 در ورزشگاه یادگار امام تبریز با حضور بیش از 50 هزار تماشاگر آغاز شد كه این دیدار در پایان با گل های دقیقه 39 فلاویو لوپز و میلاد فخر الدینی90+1 به سود تراكتورسازی به پایان رسید.

قضاوت این بازی برعهده سعید مظفری‌زاده بود.. وی به محمد نصرتی و مهدی كیانی از تراكتورسازی و حنیف عمران زاده از استقلال كارت زرد نشان داد.

تیم استقلال با این نتیجه از 11 بازی همچنان 19 امتیازی شد و تراكتور با كسب این 3 امتیاز خانگی با 20 امتیاز و تفاضل گل 7+ جای استقلال را در رده چهارم گرفت.

امیر قلعه نویی به دلیل عمل جراحی روی پایش و توصیه پزشكان برای استراحت، همراه استقلال به تیربز نرفته بود.

تركیب تراكتورسازی:

عقیل اعتمادی،محمدنصرتی،مرتضی اسدی،مصطفی اكرامی،میلادفخرالدینی،قاسم دهنوی،مهدی كیانی،مهدی كریمیان،فلاویو لوپز(4+90 ژائو ویلا)،محمد ابراهیمی(86 سید حسین حسینی) و آلفونسو گونزالس(82 سید مهدی سید صالحی)

سرمربی: تونی اولیویرا

تركیب استقلال:

سیدمهدی رحمتی،حنیف عمران زاده،پژمان منتظری،علی حمودی( 82 میثم حسینی)،هاشم بیگ زاده،امیر حسین صادقی(26 میثم بائو)،جی لوید ساموئل،خسرو حیدری،امین منوچهری،سیاوش اكبرپور و میلاد میداوودی(46 آرش برهانی)

مربی: مجید صالح

آرديني اوخو
شنبه 29 مهر 1391
بؤلوملر : إدمان,

اولیویرا: با این برد برف تبریز را هم می‌بینم

به گزارش گروه ورزش باشگاه خبرنگاران توزی اولیویرا پس از پیروزی تیمش مقابل استقلال در جمع خبرنگاران گفت: برد مقابل استقلال بسیار دلچسب بود و این برد ما را در جمع تیم های بالای جدول قرارداد ما تلاش می‌كنیم این روند خود را ادامه دهیم و بازی های بعدی را هم دست پرخارج شویم.

وی در پاسخ به سوال خبرنگاری كه پرسید آیا شما برف تبریز را می‌بینید گفت: با این برد و تعطیلات 20 روزه برف تبریز را هم خواهم دید، من آماده ام این جا كار كنم./آق

آرديني اوخو
شنبه 29 مهر 1391
بؤلوملر : إدمان,

شكسیت سنگین آبی پوشان در تبریز

شكست سنگین آبی پوشان در تبریز

به گزارش خبرنگار ورزشی باشگاه خبرنگاران حاضر در محل؛

** دیدار تیم های استقلال و تراكتورسازی با نتیجه 2 بر صفر به سود تراكتورسازی به پایان رسید.

** میلاد فخرالدینی در دقیقه 90 دومین گل را برای تراكتورسازی به ثمر رساند.

** نیمه نخست بازی با نتیجه یك بر صفر به سود تراكتور سازی پایان یافت.

** فلاویو لوپز در دقیقه 39 بازی نخستین گل را برای تراكتورسازی به ثمر رساند.

** در یك صحنه بازیكن تراكتور مصدوم شد و بازیكنان استقلال توپ را با تاخیر به بیرون زدند، همین امر باعث شد هواداران تراكتور سازی اعتراض شدیدی به بازیكنان استقلال كنند.

** امیر حسین صادقی مصدوم شد و نتوانست به بازی ادامه دهد تا میثم بائو جای وی را در زمین بگیرد.

** كرین پشت دروازه تراكتور دچار نقص فنی شد كه مسئولان فنی ورزشگاه آن را كنار نیمكت تراكتور تعمیر كردند.
 
** با وجود اینكه 30 دقیقه از زمان آغاز بازی می گذرد، همچنان بر تعداد تماشاگران افزوده می شود.

** دیدار تیمهای استقلال و تراكتورسازی راس ساعت 15 در ورزشگاه یادگار امام(ره) تبریز آغاز شد.

** در حالی كه نیم ساعت به آغاز بازی تركتورسازی تبریز و استقلال تهران از سری مسابقات هفته دوازدهم لیگ برتر فوتبال باقی مانده است، كماكان هواداران تبریز وارد ورزشگاه یادگار امام(ره) می شوندو 30 هزار هوادار از یك ساعت قبل در ورزشگاه حضور دارند.

شایان ذكر است؛ هواداران تبریز خواستار حضور امیر قلعه نویی در تبریز هستند و تأكید می كنند كه وی را دوست دارند و به او احترام می گذارند.

لازم به ذكر است كه بهروان سرپرست مسابقات فوتبال و روغنی دبیر كمیته انضباطی در ورزشگاه حضور دارند.

گفتنی است: 200 تماشاگر استقلال نیز در ورزشگاه یادگار امام (ره) نظاره گر بازی تیم شان خواهند بود./آق

آرديني اوخو
شنبه 29 مهر 1391
بؤلوملر : إدمان,

رسیدن هواداران به یك آرمان بزرگ ؛ در كنار پرشور بودن حرفه ای هم باشیم

منبع: Traxtorchi.irدوستان باتوجه به مقاله نویسی اخیر روزنامه نگاران وابسته و موضع گیریهای آنها ( موضوع امنیت و...) و آشكار شدن طرز فكر پایتختیها نسبت به توركها و مخصوصا هواداران تیراختور ، بر آنیم تا راهكارهای مناسبی برای بهبود بعضی از نقاط ضعف این مجموعه بزرگ هواداری انجام دهیم.لذا در ذیل به مسائلی بصورت جز به جز اشاره می شود و دوستان نیز می توانند نظرات خود را در این مورد ارائه بدهند تا این بحث ها جامع تر و كامل تر شود تا انجا كه به آن آرمانی كه مدنظرمان هست برسیم
برای رسیدن به یك آرمان بزرگ یا كوچك نخست باید هدف را مشخص كرد، سپس برای رسیدن به آن هدف اول باید مقدمه چینی كرد تا راه ها برای فعالیت و رسیدن به آن هدف هموار شود و سپس با سعی تلاش و بردباری سرانجام به آن آرمان بزرگ دست یافت:


1- هدف: «هوادار حرفه ای» كه مراتب آن بالاتر از مقام كنونی ما كه همانا هواداری پرشور است

2- درك هدف و تحقیق و بررسی راه های رسیدن به آن


هوادار حرفه ای یعنی چه؟


من درك خود را از این جمله در ذیل اینطور بیان می كنم و از شما دوستان عزیزم كه این مطالب را می خوانید در خواست می كنم كه شما نیز نه در راستای تایید مطالب بنده بلكه در رابطه با بحث های كلی و جزئی در این خصوص كه بنده به آنها اشاره نكرده ام اشاره كنید تا در آخر به یك جمع بندی كلی برسیم و وارد بحث بعدی شویم....

هوادار حرفه ای به نظر بنده یعنی، هواداری كه با حفظ شور و شادابی و ! نشاط لازم برای حمایت از تیم خود در تمامی اوقات بازی باید دارای شعور اجتمایی بالایی باشد یعنی درك بالایی از موقعیت فضا و مكان در تمامی اوقات حضور در استادیوم و حتی در مسیر منتهی به استادیوم روز بازی و حتی روز های قبل از بازی و بعد ان را داشته باشد ...
برای مثال یك هوادار حرفه ای باید روز های قبل بازی زمان بازی را دقیق بداند برای رفتن به استادیوم و اینكه از چه طریق به استادیوم خواهد رفت با چه كسانی خواهد رفت؟
با خود چه چیزهایی به استادیوم خواهد برد چه زمانی در استادیوم حضور خواهد داشت و چه شعارهایی خواهد داد ؟
اگر نا داوری درحق تیم شد ؟
اگر بازیكن حریف بی نزاكتی كرد به بازیكن حریف چه عكسالعملی باید نشان داد؟ در برابر كم كاری بازیكن خودی چطور؟
تا چه حدی باید در مقابل رفتار نامناسب هواداران خودی سكوت كند؟
نحوه اعتراض به هواداران احساسی كه زید از كوره در می روند چگونه و به چه نحوی باشد؟

هوادار حرفه ای باید چشم و گوشش در برابر عوامل نفوذی بدخواهان و حتی هواداران احساسی و عصبانی، باز باشد چه قبل از شروع بازی چه حین بازی و چه بعد از اتمام بازی
هوادارانی هستند كه هنگامی كه تیم نتیجه نمی گیرد صندلیهای استادیوم را كه چه عرض كنم در و دیوار ، لوله های تاسیسات و .....را دشمن فرض می كنند و عقده های خود را روی آنها خالی می كنند هوادارانی هستند كه مثل رادیو ضبط هر چه كه بغل دستیشان شعار می دهند بدون در نظر گرفتن معنی آن و طبعات شنیده شدن آن توسط عوامل برگزاری، داور و یا بازیكنان خودی ؛با آنها هم صدا می شوند. بعضیها بجز شعار دست به اقدامات ناهنجار دیگری هم می زننده مثل پرتاب سنگ ،میوه ،بطری آب و برف و یا آن سوتهای معرف بازی قبل
دوستان بدون اینكه طبعات سوت زدن های با آن صدای گوش خراش و تمركز به هم زن آن كه موجب برهم زدن تمركز بازیكنان تیم خودمان هم شد این كار را انجام دادند چه بسا اگر آن سوتها زده نمی شد لااقل بازی مساوی تمام می شد. دوستان آن سوتها از كجا آمده بود!؟و چگونه سر از سكوها در آورده بودند! آن هم با آن تعداد زیاد!؟
مشابه این موارد در طی سالهای گذشته با موضوعات مختلف برای به حاشیه بردن تیم و یا ایجاد سوژه برای خبر گذاریها و جو سازی منفی علیه توركها و تیراختور و خیلی از مسائل دیگر كه همگان از آنها مطلع هستند از سوی ناپاكان و بد خواهان چه از عناصر خودی و چه از عوامل غیر خودی در میان هواداران نفوذ كرده و چه بسا در اكثر موارد هم به اهداف پلیدشان دست یافته اند ....

در آخر از تمامی كاربران گرامی درخواست می شود نظرات و راهكارهایی را كه ما را به سمت حرفه ای بودن سوق می دهد و از ایجاد تنش و حاشیه در ورزشگاهها جلوگیری می كند را بیان نمایند تا به یك جمع بندی مطلوب دست یابیم.با تشكر

آرديني اوخو
چهارشنبه 26 مهر 1391
بؤلوملر : إدمان,

29 مهر ورزشگاه سهند تجلی بخش فرهنگ ناب آذربایجان خواهد بود با اتحادی به رنگ قرمز

Traxtorchi.ir-yildrim7hgh؛در شرایطی كه تنها چند روز دیگر به دیدار حساس دو تیم تیراختور آذربایجان و استقلال تهران باقی مانده است و هواداران از این بازی با نام ال كلاسیكو یاد می كنند. فدراسیون فوتبال در اقدامی قابل پیش بینی ساعت 15 روز شنبه 29 مهر را برای برگزاری این دیدار حساس اعلام كرد تا بدینوسیله تلاش كنند در ورزشگاهی كه تا حالا هیچ پرچم آبی ای به خود ندیده و همواره پرچمها و شالهای قرمز تیراختوری در آن به اهتزاز درآمده اند؛ جو آرام تری را برای تیم مهمان فراهم كنند چون این بار دیگر نمی توانند از طریق داور نتیجه بازی را رقم بزنند.البته مسئولان باشگاه تیراختور برای اینكه به هواداران نشان دهند كه علاقه مندند تا هواداران بیشتری به ورزشگاه بیایند!! در یك اقدام غافلگیرانه با ارسال نامه ای به سازمان لیگ خواستار برگزاری این دیدار در روز جمعه شد كه البته طبق پیش بینی ها مورد قبول قرار نگرفت تا باشگاه نیز بدینوسیله مثلا انجام وظیفه كند تا فردا كسی نگوید كه چرا اعتراضی در این مورد نشد! از این اقدامات صوری و الكی كه بگذریم مسئله ای كه باعث حساسیت بیش از پیش این بازی شده حضور امیر قلعه نوعی سرمربی فصل قبل تیراختور در روی نیمكت تیم استقلال است.
امیر قلعه نوعی دو فصل پیش ؛ پس از اینكه با تیم سپاهان وارد ورزشگاه سهند شد و عظمت هواداران تیراختور و فرهنگ غنی این مردم را دید لحظه ای درنگ نكرد و تصمیم گرفت فصل بعد را در خدمت تیم تیراختور و هواداران بی شمارش باشد. همه چیز به خوبی پیش رفت و امیر قلعه نوعی با استقبال بی نظیر هواداران تیراختور وارد تبریز شد و از همانجا لقب امیر پاشا روی زبانها افتاد مربی ای كه حتی به رغم استقلالی بودنش محبوبیت چندانی بین استقلالی ها هم نداشت به یكباره محبوبیتی باورنكردنی بدست آورد. قلعه نوعی كه از لحاظ فنی یكی از مربیان سرشناس لیگ بود با حمایت بی مثال هواداران توانست تیراختور را در شرایطی كه شایستگی قهرمان شدن را داشت به مقام دوم لیگ یازدهم برساند تا هواداران تیراختور پس از پایان آخرین بازی فصل پیش با اسكورت اتوبوس حامل بازیكنان و مربیان تیم ؛ خواستار ادامه همكاری او با باشگاه تیراختور شوند.

اما همه چیز آنطوریكه هواداران انتظار داشتند پیش نرفت و امیر قلعه نوعی پس از سیاه نمایی های فراوان به تیم استقلال بازگشت؛جدایی قلعه نوعی از تیراختور آن هم در شرایطی كه این مربی بارها از امضای قرارداد سفید(شما بخوانید 2 میلیاردی) با تیراختور سخن گفته بود باعث ناراحتی شدید هواداران تیراختور از این مربی شد و در همان روزها برخی از هواداران احساساتی شده و عنوان كردند منتظر بازی تیراختور و استقلال خواهند بود تا حال امیر قلعه نوعی را بگیرند همان كسانی كه یادشان رفته بود كه روزی در ورزشگاهها فریاد امیر پاشا امیر پاشایشان گوش فلك را كر كرده بود!

آری امیر قلعه نوعی همانطور كه از سوابقش پیدا بود به بهانه های ریز و درشت(بی پولی) كه در همه تیمهای لیگ برتر خصوصا پرسپولیس و استقلال مشهود است از تیراختور رفت و بازیكنانی نظیر صادقی ، اكبرپور و توزی را نیز با خودش به استقلال برد تا به زغم خود یكی از رقیبان اصلی تیمش را تضعیف كرده باشد.لیگ دوازدهم شروع شد و استقلال كهكشانی با مربی كهكشانی ترش آنطور كه منتظرش بودند نشد و نزدیكی امتیازات بالا نشینان جدول رده بندی باعث شد امیر قلعه نوعی كه بخوبی می دانست كمتر تیمی در ورزشگاه سهند یارای ایستادگی مقابل با تیراختور و هوادارانش را دارد دست به دامان جنگ روانی های كثیف فوتبال ایران آن هم از نوع خودش شد و با استفاده از نفراتی كه سال پیش در تیراختور بودند جنگ رسانه ای خود را علیه تیراختور به راه انداخت تا در آستانه این دیدار حساس بتواند بین هواداران تیراختور تفرقه بیندازد. این مربی به خوبی واقف است كه نیمی از قدرت تیراختور روی سكوهای استادیوم سهند است بنابراین با فرافكنی های فراوان سعی داشت تا ابتدا قدرت هواداران تیراختور را خنثی كند سپس در بازی رو در رو نیز نتیجه دلخواهش را بدست آورد. اما این مربی در محاسباتش یك چیز را فراموش كرده است! و آن عشقی است كه هواداران تیراختور به آذربایجان و تیراختور دارند كه نام آذربایجان را یدك می كشد؛
امیر قلعه نوعی و تمام زیر دستان بله قربانگویش فراموش كرده اند كه تیراختور برای مردم آذربایجان فراتر از یك تیم فوتبال است و یادشان رفته كه تیراختور به سمبل عدالتخواهی مردم آذربایجان تبدیل شده است و بغض سالها فریاد در گلو مانده این مردم است كه در ورزشگاهها به فریادی بلند تبدیل می شود البته از فراموشی این افراد ملالی نیست چون برایمان مهم نیست اما ما هواداران تیراختور چرا این نكته مهم را از یاد برده ایم!؟
مگر ما هواداران تیراختور همواره ادعا نداشتیم كه برای ما نتیجه چندان مهم نیست و اتحاد ما هواداران همواره با فریاد یاشاسین آذربایجان در ورزشگاه نمایان می شود!؟ بله نگارنده به عنوان یك هوادار عاشق به وطن و تیم وطنش روی سخنش با همه هوادارانی است كه این نكته مهم را فراموش كرده اند و انتظار استقبال آنچنانی از قلعه نوعی را دارند!

ای هوادار بیدار باش و بدان كه شفق ها،كمالوندها،سردار جعفری ها،قلعه نوعی ها و ... روزی بوده و هستند و روز دیگر كه رفتنی شده و رفتنی خواهند شد اما تمدن و فرهنگ غنی تو هیچ گاه از دفتر تاریخ پاك نخواهد شد.تو در حفظ این فرهنگ مسئولی و نباید بخاطر شخص یا اشخاصی از این مسئولیت بزرگ شانه خالی كنی! «ای هوادار می دانی كه فرق بین فریاد امیر پاشاها ،فابرگاس ها ،كاسیاس ها ،F14 ها و ... با فریاد آذربایجان یاشاسین چیست!؟ من می گویم و تو هم حتما می دانی و قبول داری كه فریاد اولی فقط از زبان جاری می شود به خاطر یك حس لحظه ای است كه زود هم فروكش می كند اما فریاد دومی نه تنها از زبان بلكه از عمق وجود تو جاری می شود و چنان حسی در آن آمیخته می شود كه گویی آن لحظه روی بلندترین نقطه دنیا ایستاده ای و خود ر ا فاتح دنیا می دانی و وقتی می بینی كل ورزشگاه با تو و مثل تو این عبارت دلنشین را فریاد می زنند به بزرگی و عظمت خود پی می بری .» بارها گفته ام آذربایجان فراتر از یك كلمه است آذربایجان رمز اتحاد ما است پس ای هم زبان! ای هم وطن! و ای هوادار! قلعه نوعی ها و جعفری ها را فراموش كن و اجازه نده بغل دستی ات تو را وادار كند به ندایی كه در قلبت وجود دارد بی اعتنا شوی بیا در كنار هم یك بار دیگر تجلی بخش فرهنگ ناب آذربایجان شده و اتحادمان را با رنگ قرمز و فریاد "آذربایجان یاشاسین" جلوه گر باشیم.


در پایان من هم سخن یك هوادار عاشق را تكرار می كنم كه بسیار خوب اشاره كرده است:

«بیست و نه مهر؛همگی بیاییم تا در كنار یكدیگر،این حماسه ها را تكراركنیم…بیاییم و صداهایمان را یكی كنیم و فریاد (( یاشاسین آذربایجان )) سردهیم…یك روز هم كه شده به خاطر آذربایجان؛ از همه چیز بگذریم و بیاییم….
بیاییم تا یكبار دیگر “یادگار هواداریارها” را به”سهند آذربایجان” تبدیل كنیم….»

آرديني اوخو
چهارشنبه 26 مهر 1391
بؤلوملر : إدمان,

حضور بیش از 100هزار نفری در ورزشگاه سهند

تیراختور آزربایجان و استقلال ایران

یئلی گون /خزل آین /29

ساحات :00/15

جانلی یایین:

سهند شبكه سی

گوناز تی وی

ایران 3 شبكه سی

جام جم ایران 2و3

شبكه شما(سیزین شبكه ز)

 

 

آرديني اوخو
چهارشنبه 26 مهر 1391
بؤلوملر : إدمان,

Qədim Azərbaycan şəhəri Təbriz

 

Qədim Azərbaycan şəhəri Təbriz

Azərbaycanın mədəniyyət mərkəzlərindən biri olan Təbriz qədim dövrlərdən etibarən strateji mövqeyinə və əlverişli iqlim şəraitinə görə qədim Şərqdə şöhrət qazanmışdır.Ən qədim dövrlərdən mühüm ticarət yolları Cənubi Qafqaz, İberiya və Qafqaz Albaniyasından Cənuba doğru – Beynəlnəhreyn və Hindistana gedən ticarət yolları bu şəhərdən keçib getmişdir.

Qərbdən uzanan ticarət yolları da Kiçik Asiyanı keçərək Təbriz şəhərində Beynəlnəhreyn və Hindistandan gələn yollarla birləşmişdir. Beləliklə Təbriz şəhərinin inkişaf etməsinə təsir göstərən mühüm amillərdən biri ticarət yolları olmuşdur.

Hələ Manna dövləti dövründə bu şəhər mühüm mərkəzlərdən biri olmuşdur. Assur mixi yazılarında şəhərin adı Tavreş kimi çəkilir və burada nəhəng qalanın olması qeyd edilir. Təbriz şəhəri Polibi, Diodor və Ptolomeyə görə Ovront dağının (Səhənd)ətəyində yerləşir.

Şəhər qırmızı rəngli torpağa sahib olan Eynal-Zeynal və yaxud Surxab yüksəkliyinin Cənubunda yerləşir. Bu ovalığın səviyyəsi Urmiya gölünün Şimal-Şərq bucağına tərəf getdikcə azalır. Eynal-Zeynal yüksəkliyi dəniz səviyyəsindən 1800 m hündürlükdə yerləşməklə bərabər, şəhərin Şimal-Qərbindən başlayaraq Qaradağ silsiləsini Səhənd dağı ilə birləşdirir.

Şəhərin Cənubunda dəniz səviyyəsindən 3547 m hündürlüyə malik olub, zirvəsi daim qarla örtülü olan Səhənd dağı ilə şəhər arasında təxminən 50 km məsafə var. Bu dağ qədim Assur mənblərində Uauş dağı adlandırılır.Dağın şimalında və şəhərin cənubunda yerləşən Yanıq adlanan təpələr, dəniz səviyyəsindən 500-600 m hündürdə yerləşir. Şərq tərəfdən şəhəri çox yüksək olmayan Sarı dağ (farslar bu dağı Zərdüguh adlandırır) əhatə edir. Şəhərin ərazisi dəniz səviyyəsindən 1350-1500 mm-ə qədər yeksəklikdə yerləşir. Beləliklə Təbriz şəhərinin ətrafında olan dağlar onu üzük qaşı kimi əhatə etmişdir.

Şəhər və onun ətrafının əlverişli təbii-coğrafi şəraiti, orada insan məskənlərinin hələ qədim dövrlərdən yaranmasına səbəb olmuşdur. Təbriz şəhəri və onun ətrafında olan əkin sahələri, habelə bağlar su ehtiyyatı az olan kiçik dağ çayları və arxlar vasitəsiylə suvarılır.

Lakin elə çaylar da vardır ki, onlardan yalnız ilin müəyyən dövrlərində istifadə etmək olur. Qalan dövrlərdə isə suyun tərkibində duz məhlulları çox olduğundan suvarılma işi çətinləşir. Belə çaylardan biri də Acıçay çayıdır. Bu çay Savalan dağının Şərq ətəklərindən başlanğıcını alaraq, Sərab mahalını suvardıqdan sonra Xanımrud mahalında İskəndərçayla birləşir və Təbriz şəhərinin Şimalından keçir. Acıçay Mayan, Axola, Baranlı, Satınlı və Şora kəndlərinin ərazisindən keçərək Urmiya gölünə tökülür.

Orta əsr müəllifi Həmdullah Qəzviniyə görə vaxtilə Təbriz şəhərinin ətrafında 600-ə qədər kəhriz mövcud olmuşdur. Qeyd etmək lazımdır ki, Azərbaycanda kəhriz suvarma sisteminin tarixi çox qədimdir.

Təbriz ərazisi kontinental əraziyə malikdir. Burada qışda tempratur -28, yayda isə 25/30 dərəcə olur.

Təbrizdə ən güclü zəlzələ 858 və 1042-ci illərdə baş vermiş və şəhəri yerlə-yeksan etmişdir. Mənbələrin verdiyi məlumta görə Təbrizdə 858-ci ildə baş vermiş zəlzələ nəticəsində şəhərdə 40 min nəfər adam həlak olmuşdur. Təbrizdə yerin xəfif tərpənməsini həmişə hiss etmək mümkündür. Bəzi alimlərə görə yerin belə tərpənməsinə səbəb vaxtilə Səhənd dağının vulkanik olmasıdır. Lakin Xanıkov bunu yer təbəqələrinin dəyişməsi ilə sübut etməyə çalışır.

Azərbaycanın təbii və coğrafi şəraitinin əlverişli olması bu ərazidə yaşayan əhalinin yaşaması üçün qədim zamanlardan gözəl imkan yaratmışdır.

Müasir Təbriz, Mərənd və Xoy şəhərlərinin yerləşdiyi ərazi Manna dövründə Sanqbitu adlanırdı. Bu ərazi Urmiya gölünün Şimal və Şimal-Qərb ərazisini əhatə edirdi. Xəzər dənizi ilə Urmiya gölü arasndakı ərazi – Təbriz və Miyanə rayonları Zikirtu adlanırdı. Sanqbitu və Zikirtu rayonları öz dövrlərinə görə inkişaf etmiş rayonlar idi. Bunu arxeoloji qazıntılar və yazılı məlumatlar da təsdiqləyir. Belə ki, Assur hökmdarı II Sarqonun Urartu dövlətinə yürüşü zamanı bu ərazi onun ordusunu un və şərabla, habelə yük və minik heyvanı ilə təmin etmişdi.

Bu ərazidə əkinçilik və maldarlıqla yanaşı sənətkarlq da inkişaf etmişdi. Ziviyə, Həsənli və Yanıqtəpədən əldə edilən arxeoloji materiallar bu ərazidə sənətkarlığı yüksək inkişaf etdiyini göstərir.

Təbriz şəhərinin tarixinin öyrənilməsi üçün Assur hömdarı II Sarqonun (e.ə. 722-701) eramızdan əvvəl 714-cü ildə Manna ərazisinə soyğunçu hücumunun və onun bu hücum haqqında verdiyi məlumatların böyük əhəmiyyəti vardır. Bu hücum zamanı yazılmış II Sarqonun kitabəsi, Manna və habelə Təbriz şəhərinin tarixinin öyrənilməsinə dair ən qiymətli sənəddir. Həmin kitabədə deyilir: ”Tarmakisdə əhəmiyyətli istehkamlar vardır. Burada yaradılan səddlər möhkəmdir. Həmin səddlər böyük xəndəklər vasitəsi ilə dövrəyə alınmışdır. Dövlət qoşunlarının əlavə qüvvəsi də burada saxlanılır. Eyni zamanda onların atları da burada bəslənilir. Ətraf rayonların əhalisi mənim qorxumdan buraya toplanmışdı. Mən bura hücum edən zaman əhali buranı tərk edərək susuz çöllərə qaçmağa məcbur oldu (susuz çöl dedikdə Muğan nəzərdə tutulur). Mən bu mahalı ələ keçirdim. Müdafiə istehkamı halına salınmış yaşayış yerləri arasında döyüşlərə başladım. Daxildə olan yaşayış yerlərinə od vurdum, qala sakinlərinin külli miqdarda olan ərzaqlarını yandırıb məhv etdim. Bundan başqa həmin qala ətrafında olan 30 kəndi də yandırdım.”

Tədqiqatçılar II Sarqonun kitabəsində qeyd edilən Tarmakis şəhərinin Təbriz olmasına şübhə etmirlər. Digər tərəfdən həmin kitabədə qeyd olunan Uşkaya qalasının müasir Üsküyə toponimi ilə bir mənşəli olması da diqqəti cəlb edən faktlardandır. Beləliklə II Sarqonun kitabəsi Təbrizin qədim dövr tarixi üzrə hələlik aşkar olunmuş yeganə mənbədir.

Lakin İran tarixçiləri şəhəri xeyli gəncləşdirərək onun orta əsrlərdə Abbasilər sülaləsindən olan Harun ər-Rəşidin hakimiyyəti dövründə inşa edildiyini yazırlar. V.F.Minorski qədim erməni dilli mənbələrə istinad edərək Təbrizin Abbasilərin hakimiyyətindən çox-çox əvvəl yarandığını qeyd edir. İran tarixçilərindən Məhəmmədhəsən xan Zinət “Zinət əl məcalis” və “Təqvime buldan “ adlı əsərlərinə istinad edərək Təbrizin Azərbaycanın böyük şəhərlərindən biri olduğunu və xalq arasında Toriz adı ilə məşhur olduğunu göstərir. Onun fikrincə qədim müəlliflər Azərbaycanın paytaxtının Kanza və yaxud Kanzak (Gəncək, Qazaka) olduğunu qeyd etmişlər. Qədim müəlliflər Təbriz şəhərini həm də Şahıstan adlandırırlar. Şahıstan iberdilli xalqlarda möhkəm, erməni dilində isə xəzinə deməkdir. Azərbaycanın qədim hökmdarları, sonra isə Sasani şahları öz xəzinələrini bu şəhərdə saxlayırmışlar.

Erkən orta əsr erməni dilli mənbələrdə Təbriz şəhəri həm də Davrij adlandırılır. Bu sözün mənası qrabarca (qədim erməni dili) qisasçı deməkdir. Erməni dilli mənbələrdə göstərilir ki, Arşakilər sülaləsindən olan Ərdəvan Ermənistan hökmdarı Böyük Xosrov ilə bir nəsildən (Ermənistan, Qafqaz Albaniyası və Atropatenada Arşakilər sülaləsinin kiçik qolları hakimiyyətdə olmuşlar.Böyük Xosrov da Ermənistanı idarə edən Arşaki əsilli hökmdardır.Tarixşünaslıqda Arşakilərin türk və parf mənşəli olması haqqında fikirlər var. Ayrıca parfların da türk mənşəli olması haqqında təkzibedilməz faktlar var.) və dost olduğuna görə biri digərinin müttəfiqi imiş. Sasani sülaləsinin banisi Ərdəşir əvvəl Ərdəvanın vəziri imiş. Lakin çox keçmədən o, Ərdəvana xəyanət edib onu öldürmüş, taxt-taca özü sahib olmuşdur. Bu xəbəri eşidən Ərdəvanın dostu və müttəfiqi Böyük Xosrov Ərdəşirdən qisas almaq üçün onunla on il müharibə etmişdir. Bu müharibədə bəzi hallarda Ərdəşirin üstün gəlməsinə baxmayaraq nəticədə Böyük Xosrov onu məğlub edərək Hindistana qədər qovmuşdur. Bu hadisədən sonra Böyük Xosrov eramızın 253-cü ilində Azərbaycanda bir şəhər salaraq onun adını Davrij qoymuşdur. Hər halda bu məlumat yarıməfsanəvi olsa da hələ Sasanilər dövründə Təbrizin bir şəhər kimi varlığını göstərir.

Orta əsr müəlliflərndən Yaqut Həməvi və Həmdullah Mustofi Qəzvini Təbriz şəhərinin əsasının qoyulması tarixini Abbasilər sülaləsindən olan Harun ər-Rəşidin bacısı Zübeydə xatunun adı ilə əlaqələndirirlər. Zübeydə xatun isitmə xəstəliyinə tutulmuş, guya Təbrizə gəldikdən sonra sağalmış və bununla əlaqədar olaraq o, bu yerdə şəhər salmaq əmrini vermişdir. ”Təb” fars dilində isitmə, ”riz” isə rixtən felindən olub tökmək deməkdir. Deməli, fars müəlliflərinin iddialarına görə Təbrizin lüğəti mənası isitməni müalicə edən deməkdir. Lakin bütün tarixi faktlar birmənalı şəkildə bu fikri rədd edir. Ən azından Təbriz bu sözün ilkin forması deyil.

Qeyd edək ki, Təbriz şəhəri yaxınlığında qazılmış qədim kəhriz indi də Zübeydə kəhrizi adlanır. Ola nilsin ki, Zübeydə xatunun əmri ilə bu şəhərdə bir sıra binalar tikilmiş və abadlıq işləri aparılmışdır və orta əsr müəllifləri də Təbrizin Zübeydə xatunun əmri ilə bina edilməsini qeyd edərkən qədim şəhərin bərpa edilməsini nəzərdə tutmuşlar. Lakin İran tarixçiləri əzəmətli şəhərin tarixini saxtalaşdırmaq üçün mənbələrin yalnış şərhindən istifadə etmişlər.

Təbriz qədim dövrlərdən Azərbaycanın paytaxtı olmaqla yanaşı, həm də atəşpərəstliyin mərkəzlərindən biri olmuşdur. Hazırda Təbriz yaxınlığında Allahu-əkbər dağı üstündə (Baba dağı yaxınlığında) möhkəm daş divarlara malik olan atəşgah binasının qalıqları saxlanlır. Bu atəşgah xalq arasında Zərdüşt peyğəmbər atəşgahı adı ilə məşhurdur.

Mənbələr və arxeoloji faktlar göstərir ki, Təbriz bir şəhər kimi heç də İran tarixçilərinin iddia etdiyi kimi orta əsrlərdə yox, eramızdan əvvəl birinci minillikdən etibarən yaşayış məntəqəsi kimi formalaşmışdır və bu şəhər haqqında ilk dəfə məlumat verən mənbələr qədim Assur mənbələridir. Bu mənbələrdə şəhərin adı Tarui və ya Tarmakis kimi qeyd edilir.

Şəhərin adı barədə mütəxəssislər yekdil qərara gələ bilməmişlər. Bəzi tarixçilər Tarui sözünün qədim türk dilində ikiqat qala mənasını verdiyini deyirlər. Tədqiqatçılar qeyd edirlər ki, bu ikiqat qala müasir Təbriz şəhərinin yerində olmuşdur. E.A.Qrantovskiyə görə müasir Təbriz sözünün tələffüzü özü-özlüyündə müəyyənləşdirir ki, bu ad göstərilən Tarui sözündən əmələ gəlmişdir.

XII—XIII əsr — Atabəylər dövlətinin paytaxtı olmuşdur.
1375—1468 — Qaraqoyunlular dövlətinin paytaxtı olmuşdur.
1469—1501 — Ağqoyunlular dövlətinin paytaxtı olmuşdur.
1501—1548 — Səfəvilər dövlətinin paytaxtı olmuşdur.

Daha sonralar Qacar sülaləsi dövründə İran vəliəhdinin qərargah şəhəri, 1905-1906 illərdə isə İran Konstitusiya İnqilabının mərkəzi olmuşdur.

Təbrizdə səkkizdən çox böyük muzey var:
Azərbaycan muzeyi Xomeyni xiyabanında
Ölçü muzeyi
Məşrutiyyə muzeyi bazarda
Şəhriyar muzeyi (rəhmətlik şair ustad Şəhriyarın evi) Məqsudiyyə məhəlləsində
Ustad Bohtuni muzeyi Lekler məhəlləsinde
Qacar muzeyi Şeşgilan məhəlləsində
Təbiət muzeyi Azadi xiyabanında, Abresanda
Bələdiyyə muzeyi saat (bələdiyyə) bürcunda








آرديني اوخو
چهارشنبه 26 مهر 1391
بؤلوملر : تاریخی,

Xaqani Şirvani

Xaqani Şirvani

 


Haqqında:

Şairin adı İbrahim, atasının adı Əlidir. Orta əsr mənbələrində o, belə təqdim edilir: Əbu Bədil Əfzələddin İbrahim ibn Əli Nəccar ibn Osman ibn İbrahim Həqaiqi Həssanul-Əcəm Xaqani Şirvani. Burada Həqaiqi, Həssanul-Əcəm və Xaqani onun təxəllüsü, Əfzələddin ləqəbi, Əbu Bədil kunyəsi və Şirvani mənsub olduğu yerin adıdır.
Xaqani 1126-ci ildə Şamaxıda anadan olmuşdur. İlk təhsilini əmisindən almış və dövrünün müxtəlif elmlərinə dərin maraq göstərmişdir. Gənc yaşlarından yüksək şairlik istedadını göstərən Xaqani Şirvanşahlar sarayına dəvət edilir və orada böyük şöhrət tapır. Saray çəkişmələri və paxılların münasibəti nəticəsində şair həbs edilir. Daha sonralar Xaqani Yaxın Şərq ölkərərində səfərdə olmuş və təəssüratlarını poetik əsərlərdə vermişdir. Şair ömrünün son illərini Təbrizdə keçirmişdir. Xaqani 1199-cu ildə vəfat etmiş və Təbrizin "Şairlər qəbiristanlığı"nda dəfn edilmişdir

Həyatı:

Xaqani 8 yaşında atasıni itirmiş, dövrünün məşhur alim və həkimi olan əmisi Kafiəddin Ömər Osman oğlunun himayə və tərbiyəsi altında böyümüşdür.
Xaqani Şirvaninin Sənainin "Hədiqətül-həqiqət" əsərinin təsiri ilə "Həqayiqi" təxəllüsü ilə yazdığı şerlər ona şöhrət qazandırmışdır. 25 yaşında ikən Şirvanşahların məliküş-şüərası Əbül-üla Gəncəvinin dəvəti ilə saraya gəlmiş, onun qızı ilə evlənmiş, Əbül-ülanın ona verdiyi "Xaqani" təxəllüsü ilə şerlər yazmışdır.
Xaqani Şirvani klassik Şərq poeziyasının bütün janrlarında yüksək sənətkarlıq nümunələri yaratmışdır. Əsərləri tezliklə Yaxın və Orta Şərq ölkələrinə yayılaraq müasirlərinin diqqətini cəlb etmişdir. Bədxah saray şairlərinin haqsız hücumlarına məruz qalan Xaqani Şirvani 1156-cı ildə Məkkəyə ziyarət bəhanəsi ilə Şirvanı tərk etməyə məcbur olmuşdu. Xaqani Şirvani gizli surətdə Şirvandan getməyə cəhd göstərmiş, lakin I Axsitanın əmri ilə həbs olunaraq 1170-ci ildə Şabran qalasına salınmışdır. 7 ay həbsdə qaldıqdan sonra azad edilən Xaqani Şirvani, nəhayət, 1173-cü ildə ailəsi ilə birlikdə Şirvanı həmişəlik tərk edərək Təbrizə köçmüş, ömrünün sonunadək orada yaşamış və bu şəhərdə vəfat etmişdir. Təbriz yaxınlığında sonralar "Məqbərətüş-şüəra" adlandırılan Surxab qəbristanlığında dəfn olunmuşdur. Dahi Nizami Gəncəvi Xaqani Şirvaninin vəfatı münasibəti ilə mərsiyə yazmışdır.
Xaqani Şirvaninin ədəbi irsi zəngindir. Yaxın Şərqə səfərdən qayıtdıqdan sonra Xaqani Şirvani Yaxın Şərq ədəbiyyatı tarixində epik poeziyanın ilk görkəmli nümunələrindən hesab edilən "Töhfətül-İraqeyn" (1157) adlı məsnəvisini yazmışdır. Əsər dövrün sosial-siyasi şəraitini öyrənmək baxımından da əhəmiyyətlidir. "Mədain xərabələri" adlı məşhur fəlsəfi qəsidəsində müasirləri üçün maraqlı fikirlər irəli sürmüşdür. Xaqani Şirvani vətənpərvər şairdir. O, vətəni Şirvanı hüsnkar təbiətli, bolluq, bərəkət ölkəsi, şairlər ocağı kimi tərənnüm etmişdir. Azərbaycan ədəbiyyatı tarixində Qətran Təbrizi ilə başlanan qəzəl janrı Xaqani Şirvani və Nizami Gəncəvi yaradıcılığında kamillik dərəcəsinə çatmışdır. Cərəyan edən hadisələri real surətdə əks etdirməyə çalışan şair, saraylara nifrətini, xalqa yaxınlıq və sədaqətini, "Xaqani" deyil, "Xəlqani" olduğunu poetik bir dildə bildirmişdir. Xaqani Şirvani eyni zamanda mahir nasir olmuşdur. "Töhfətül İraqeyn" məsnəvisinə nəsrlə yazdığı müqəddimə və dövrünün məşhur adamlarına mənsur məktubları mürəkkəb bədii tərzli ifadəsi, təşbeh, istiarə, eyham və mübaliğələri ilə diqqəti cəlb edib.
Xaqani əsərlərini fars və ərəb dillərində yazsa da şerə gətirdiyi bir sira yeniliklərinə və ədəbi-bədii xüsusiyyətlərinə görə Azərbaycan məktəbini təmsil etmişdir.
Xaqaninin əsərlərinə Şərqin bir çox görkəmli şairləri nəzirələr yazmışlar. Şairin bədii irsinin öyrənilməsi ilə Azərbaycan, İran, Rusiya, Hindistan, Pakistan və Qərbi Avropa tədqiqatçıları məşğul olmuşlar. Azərbaycan alimləri akad. Həmid Araslı, Qafqaz Kəndli-Herisçi və Məmmədağa Sultanov şairin həyatını və yaradıcılığını öyrənməkdə dəyərli işlər görmüşlər.
Xaqaninin poetik əsərlərinin müəyyən hissəsinin Azərbaycan dilinə tərcüməsi M.Rahim, Ə.Vahid, M.Mübariz və başqalarına məxsusdur.
Əsərləri Hindistanda, İranda dəfələrlə çap edilmişdir. Yaradıcılığı 12-ci əsrdən tədqiqatçıların diqqətini cəlb etmiş, Azərbaycan, rus, Qərbi Avropa, İran, Türkiyə, Hindistan və s. ölkələrin şərqşünasları tərəfindən öyrənilmişdir.



Yaradıcılığı:
Xaqaninin zəngin ədəbi irsi 17 min beytlik lirik şerlər divani, "Töhfətul-İraqeyn" poemasından, bədii nəsrin maraqlı nümunələri olan 60 məktubdan ibarətdir. Divanındakı şerlər qəsidə, qəzəl, mədhiyyə, mərsiyə, rübai və s. ibarətdir. Onun ictimai-fəlsəfi məzmunlu əsərlərinə "Şiniyyə" və "Mədain xərabələri" qəsidələri, "Həbsiyyə" şerləri və "Töhfətul-İraqeyn" poeması daxildir. "Kitabi-Dədəm Qorqud" eposunun bizə gəlib çatmış əlyazma nüsxələrinin köçürülmə tarixi XVI əsrdə Dövrün ən böyük şairlərindən biri kimi tanınan Əfzələddin Xaqani yaradıcılığında diqqəti ən çox çəkən cəhət, hər beytdə, hər misrada özünü göstərən dərin obrazlılıq və elmilikdir.
İslam Şərqinin bir çox elmlərinə vaqif olan sənətkar bütün bunları quru, yorucu bir dillə yox, şirin, cazibədar, heyranedici poeziya dili ilə təqdim edir. Dövrünün elmlərini dərindən bilən Xaqani bəzən incə bir eyhamla bütöv əsərlərə sığa bilən fikir ifadə etmiş olur. Bəzən isə onun əsərlərində dövrünün şəriət xadimlərinin müəyyən etdiyi ehkamlarla uyuşmayan ezopdilli qənaətlər də irəli sürülür, poetik simvollardan geniş istifadə edilir.
Azərbaycan ədəbiyyatında ilk epistolyar məsnəvi sayılan "Töhfətül-İraqeyn" ("İki İraqın töhfəsi") (1156) poemasında da Xaqani bir sıra simvol və eyhamların köməyi ilə özü ilə mühiti arasında olan dərin ziddiyyətləri açıb göstərməyə nail olmuşdur. Bu baxımdan istər Xaqani, istərsə də Nizami yaradıcılığına dialektik inkişaf meyli xasdır. Bu şairlər təbiət və cəmiyyəti donmuş halda deyil, daim inkişaf və yüksəlişdə götürüb baxmağa güclü meyl nümayiş etdirirlər. Xüsusən Nizami yaradıcılığı bu baxımdan bütövlükdə dünya ədəbiyyatlarında özünəməxsus mərhələ təşkil edir. Xaqani Şirvani Şamaxıdakı saray mühitinin əzici təsirinə dözməmiş, Məkkəyə ziyarətə getdikdən sonra bir daha saraya qayıtmayaraq Təbrizdə məskən salmış və orada da vəfat etmişdir. Şairin məzarı Təbrizin Sürxab qəbiristanlığındakı "Şairlər məqbərəsi" adlanan yerdədir.
Xaqani həm də Azərbaycan ədəbiyyatında ən böyük lirik şairlərdən biri kimi tanınır. Onun qəzəl və rübailərində Azərbaycan poeziya məktəbinin ən yaxşı ənənələrinin əsası qoyulmuşdur. Xaqani yaradıcılığında Azərbaycan poetik məktəbinin öz əksini tapmış özəlliklərindən biri də türklüyə dərin məhəbbətdir. Sonralar Nizami yaradıcılığında bu xüsusiyyət özünün zirvəsinə çatmışdır.

Əsərləri:

Ey Xaqani, bu dünyada hər zaman,
Anan vermiş zəhmətilə sənə can.

Su, çörəyin qıt olsa da atmadın, -
Yurdun oldu bu əzablı, dar Şirvan.

Heç bir kəsə sən olmadın tüfeyli,
Kömək aldın allahdan nə anandan.

Sən oturdun kölgə kimi ananın
Cəhrəsinin kölgəsində anbaan.

Ey ağ qartal! Nə vaxtadək olacaq
Ana yurdu vücuduna aşiyan?

Nə vaxtadək, İsa kimi atasız, -
Ana ilə tanısınlar səni? Qan!

Bir dəfə də Xzır kimi yoxa çıx,
Bəsdir oldun ananla həmxaniman!

Sən qiymətli bir dürrsən, nədəndir
Oldun ana astanasından pünhan?

Sən ağıllı övladsansa dilə gəl,
Ana kimi özünü danla bir an.

Hər nə etsən ana haqqın unutma,
Bil, anandır sənə edər can qurban.

Bu ananın xatirinə, düşməndən
Gələn dərdə dözüb, sən ol mehriban.

Qorx o gündən, bir gün səni tək qoyub,
Əbədilik anan köçər dünyadan.


***

Çox ağırdır xasiyyəti mənim nəccar atamın,
Onu xalis yanar oddan yaratmış pərvərdigar.

Sanki ekiz doğulmuşdur Nəmrudun Azərilə,
Ona təlim verən usta olmuş Yusifi-nəccar.

Təbiəti: kərkisi tək, mahir olmuş yonmaqda,
Xasiyyəti, mişarı tək, yaman kəsib doğrayar.

Hər gün fələk sitəmindən o eyləyir şikayət,
Gecə Zühəl ulduzuyla səhərədək çarpışar.

Mərrix əgər olsa idi sakin birinci göydə,
Dərhal ona əl uzadıb, vurardı iki mismar.

Ağırlaşıb qocalıbdır, qıçlarını tutub yel
Başı isə dazlaşaraq, huşu pərsəng aparar.

Köhnəlmişdir lıkka kimi dərisində vücudu,
Əti sanki bədənində əprimişdir aşikar.

Nə üzündə səfası var, nə başında sevdası,
Hamımızın üzərində ağır bir yükə oxşar.

Yazıq anam mənbər kimi qısılmışdır bir küncə,
Minarə tək baş qaldırıb atam edir iftixar.

Zəmanənin mən ki belə ən layiqli oğluyam,
Osa mənim hünərimi özü üçün bilir ar.

Deyir: kaş ki, bu Xaqani bir toxucu olaydı,
Olmayaydı söz mülkündə belə qabil sənətkar.

Nə etməli, atam odur bir oğulam ona mən,
Ağ olmaram, o nə qədər eyləyərsə məni zar.

Axır mənə çörək verib bəsləmişdir birtəhər,
Böyük allah, qoru onu, bəlalardan çək kənar.


***

Bu göylər şahının lütfü mənə sayə salıb əlan,
Zavallı könlümə vermiş yeni qüvvət, yeni ruh, can.

Ürək dil açdı, şükr etdi ki, qurtardım fəlakətdən,
Nə yaxşı – söylədi canım – tükəndi möhnəti-zindan.

Belə olduqda şadlandım, nəhayət, arzuma çatdım;
Sənə qoy söyləyim indi qəribə bir gözəl dastan.

Gedib məğrib-zəminə bir kişi dərya kənarında,
Dararkən başını bir tük yerə saldı o, başından.

Köçüb sonra o, məqribdən, səyahət eylədi şərqə,
Bu müddət çox külək əsdi, yağışlar eylədi tufan.

Otuz il keçdi bu gündən, yenə səyyah gəlib qərbə,
Haman yerdən götürdü öz tükün, güldü bir az heyran.

Buna Xaqaninin halı, onun Abxazə ezamı
Necə çox oxşayır, bir bax, necə dövr eyləyir dövran.

Olub Abxaz ona məğrib, şahın dərgahı bir dərya
Zavallı canı bir tük tək düşüb qalmış ora nalan.

Əgər bir vaxt o da canın taparsa tük kimi təkrar,
Ona tənə edib, bir də gülərmi nanəcib düşman?

Olub indi mənə həmdəm səsi çaşbaş vuran bir ney,
Əlimdən öz neyimi, gör, necə aldı fələk asan.

Açılmış bir gün ağzıdır mənim ağzım bu gün yalnız,
Qızıl, yaqutla doldurmuş bütün dünyanı hər bir an.

Fəqət əfsus ki, gülməz könül Rey mülkü də alsa,
O, halbuki quru sözlə olardı nəşəli, xəndan.

Bu Kür Ceyhun olar, Tiflis Səmərqəndi qoyar dalda,
O vəqt ki, Tiflisə, Kürlə gələr Xaqani və xaqan.


***

Nə qədər ki, dövlət sənin qapındadır pasiban,
Açacaqdır qapısını sənə geniş asiman.

Qüreyşilər bayrağınla sənin səfərbər oldu,
Yəmanilər xəncərinlə sənin müzəffər oldu.

İnsaf sənin dəzgahına gəldi sevinc ilə, bax,
Zülmü sitəm astanadan qaçdı yaxa yırtaraq.

Fələk sənin qullarının qollarına baş əydi,
Ona görə fanilikdən azad oldu əbədi.

Öz qələmin rəng vermişdir məharətlə ruzgara,
Gecə, gündüz bu səbəbdən olmuş belə ağ, qara.

Söz Misrinin Yusifləri saflığına hər zaman
Nuş eyləyir mənaların badəsini durmadan.

Mənim bütün varlığımı bürümüşdür qəm, kədər,
Razılığın olmayınca, bu varlıqdan nə səmər?

Mənim yüksək qiymətimi təkcə bir sən bilərsən,
Simurğə də bu dünyada Cəmşid verə bilər dən.

Gözəl bilər bu mətləbi göy cəlallı hökmdar,
Mənim kimi yer üzündə tapılmaz bir sənətkar.

Baxma sadə bir xarratın oğluyam mən, bil, Azər
Xarrat idi, lakin oğlu Xəlil oldu peyğəmbər.

Bu sənətdə hər kəs məndən öyrəndi bir fəsahət,
Sonra gedib hazırladı mənə min cür fəlakət.

Bu təəccüb deyil, əgər bir qurşun almas qıra,
Hünər ona deyərəm ki, almas polad sındıra.

Gedən zaman bu dünyadan Sənai tək bir ustad,
Əvəz gəldim ona, atam mənə Bədil qoydu ad.

Boğazına gövhər tıxdım bu dünyanın nə qədər,
Onu aman deməyə də qoymadı bu gövhərlər.

Sən təbimin bağçasından istə təzə xurmalar,
Gedib hər bir yaramazın söyüdündən umma bar!

Hər an xurma ağacından boldu xurma dərərsən,
Yel əsərsə, kəpənəklər uçar fəqət söyüddən.

Əgər qəmdən qocalmışsa vücudum, nə eybi var? –
Mədhin ilə bu dünyanı təzələrəm aşikar!

Tərifini edən qəlbim sınsın gərək hər anda,
 

آرديني اوخو
چهارشنبه 26 مهر 1391
بؤلوملر : تاریخی,

شهر من تبریز ، شهر اولین ها

 
شهر من تبریز ، شهر اولین ها
اولین چاپخانه در سال 1227 توسط شاهزاده عباس میرزا در تبریز تاسیس شد و 12 سال بعد دومین چاپخانه در تهران تاسیس گردید.
برای اولین بار كتب خارجی در تبریز ترجمه گردید كه از آن جمله عبارتند از:
پطر كبیر، شارل دوازدهم، اسكندر كبیر
اولین رمان ایران به نام ((ستارگان فریب خورده- حكایت یوسف شاه سراج)) توسط میرزا فتحعلی آخوند زاده در تبریز به رشته تحریر در آمد.
اولین دایرهّ المعارف توسط محمد رضا زنوزی تبریزی نوشته شد.
اولین كتابخانه عمومی توسط میرزاحسن خان خازن لشگر در سال 1312 در تبریز تاسیس شد
اولین سینمای ایران پس از پنج سال از اختراع جهانی آن (توسط برادرن لومیر)، در تبریز با نام سولّی(آفتاب) تاسیس گردید
اولین نمایشنامه و تئاتر در تبریز به سال 1261 شكل گرفت.
اولین عكاسخانه توسط قاسم میرزا در تبریز راه اندازی شد.
اولین فوتبالیست شاغل در اروپا (بلژیك) به نام حسین صدقیانی از اهالی تبریز در سالهای 1309-1311 بهترین گل زن باشگاههای این كشور بود و در فینال جام باشگاههای بلژیك با به ثمر رساندن سه گل باعث قهرمانی تیم رویال شالروا اسپورتینگ كلوپ در مقابل تیم بروكسل گردید.

در زمینه پزشكی:
- نخستین طبیب محصل فرنگ
- نخستین كتابهای پزشكی
-نخستین آبله‌كوبی
- نخستین دانشكده پرستاری مامائی
- نخستین دندانهای مصنوعی
- اولین عمل قلب باز
- پیوند قلب برروی سگها

و نخستین عمل پیوند كلیه توسط دكتر جواد هیات در سال 1347 در تبریز به انجام رسید.
اولین هوانورد ایرانی به نام كلنل محمد تقی خان پسیان از اهالی تبریز بود.
اولین كارخانه اسلحه و مهمات در شهر تبریز بنا نهاده شد.
اولین كارخانه چینی سازی در شهر تبریز ساخته شد
اولین كارخانه تولید برق در این شهر و اولین خیابانی كه در آن از چراغهای برقی استفاده شد خیابان چراغ گازی تبریز بود
اولین ضرابخانه ماشینی و انتشار اسكناس از فعالیت های این شهر اولین ها بود.
اولین شهر ایران كه صاحب تلفن شد تبریز بود.
اولین انجمن زنان در تبریز توسط صاحب سلطان خانم تشكیل گردید.
اولین بلدیه و نظمیه پلیس مردمی و شهرداری ایران متعلق به تبریز است
اولین مهمانخانه توسط میرزا اسحق خان معززالدوله در تبریز پذیرای مهمان گردید.
اولین مدرسه كر و لال ها توسط جبار باغچه بان و اولین مدرسه نابینایان توسط یك میسیون آلمانی و اولین مدارس حرفه ای و بازرگانی توسط محمدعلی تربیت و اولین كودكستان توسط ابوالقاسم فیوضات در تبریز بنا گذاشته شد.
اولین پایگاه لرزه نگاری در تبریز (شهر زلزله خیز) بنا گذاشته شد.
 

آرديني اوخو
چهارشنبه 26 مهر 1391
بؤلوملر : تاریخی,

حماسه های تورك لر

در دنیا حدود 40 ملت دارای ادبیات حماسی هستند كه تركان سرآمد تمام این ملل می باشند ، بطوریكه تركان حماسه هایی از قبیل ماناس متعلق به تركان قرقیز ، آلپامیش متعلق به تركان قزاقی ، اوغوزنامه و دده قورقود و كوراوغلی متعلق به تركان اوغوز و اویغور را خلق كرده اند كه سرآمد دیگر ملل حماسه ساز جهان هستند . برای روشن تر شدن موضوع حماسه های ماناس ، مهابهاراتای هندی ها و شاهنامه را باهم مقایسه می كنیم . منظومه ی ماناس مبارزه ی ماناس قهرمان تركان را با چینی ها و مغولان را در بر می گیرد كه حداقل دارای 1000.000 بیت می باشد (1 ) درحالی كه مهابراتا كه به سانسكریت هندكی نوشته شده حداكثر دارای 440.000 بیت است و شاهنامه ی فردوسی فقط حداكثر 60.000 بیت را در بر می گیرد . حال اگر یك مقایسه ی دو دو تا چهارتا داشته باشیم خواهیم دید كه منظومه ی ماناس كه حداقل ابیات آن در نظر گرفته شده است 5/2 برابر منظومه ی مهاباراتا و 17 برابر شاهنامه است ، لازم به ذكر است كه ماناس فقط یكی از حماسه هاس تركان می باشد . ( 1 ) 1 – هفته نامه ی شمس تبریز شماره ی 45 ص 5 مقاله ی دكتر فیض الهی وحید یازان : كامران فریدونی كشكولی

آرديني اوخو
چهارشنبه 26 مهر 1391
بؤلوملر : تاریخی,

كشف استخوان سگ در سقف آرامگاه كوروش....

كشف استخوان سگ در سقف آرامگاه كوروش!
سایت "میراث آریا" وابسته به سازمان میراث فرهنگی طی خبری مدعی شد كه قطعه استخوان پیدا شده در سقف آرامگاه كوروش متعلق به یك قلاده سگ بوده است.
به گزارش خبرنگار مهر، مدتها پس از انتشار اخبار مربوط به مرمت غیرعلمی و غیراصولی آرامگاه كوروش توسط مرمتگران سازمان میراث فرهنگی در سال گذشته ، كشمكش بر سر علمی بودن یا نبودن آن همچنان ادامه دارد.
در آخرین اقدام ، سازمان میراث فرهنگی متن نامه ای با عنوان "اعتراض جمعی از باستان شناسان و مرمتگران این سازمان نسبت به عملكرد خبرگزاری مهر" را منتشر كرده است.
از جمله موارد مطرح شده در این نامه موضوع پیدا شدن یك قطعه استخوان سگ در سقف آرامگاه كوروش بوده است! بر اساس ادعای سایت خبری این سازمان " كارشناسان پس از بررسی*های بیشتر به این نتیجه رسیدند كه این استخوان قطعه*ای از استخوان بدن یك سگ بوده است. "
این در حالی است كه اساساً خبرگزاری مهر هیچگونه قضاوتی درباره این استخوان نكرده بود و تنها با ارائه پرسشی خواستار پاسخ به این سئوال های مشخص شده بود كه "آیا درباره این استخوان مطالعاتی انجام شده است؟ این استخوان الان كجاست؟ آیا این استخوان نمی توانسته فرضیه دفن كوروش در سقف آرامگاه را تقویت یا حتی رد كند؟"

 


استخوان پیدا شده در سقف آرامگاه كوروش كه برای اولین بار خبرگزاری مهر تصویر آن را منتشر كرد
جالب توجه اینجاست كه در همان زمان حسن راهساز سرپرست تیم مرمت آرامگاه درباره این استخوان و سئوال خبرگزاری مهر گفته بود: "در همان دوره*ای كه دكتر سامی كار مرمت را انجام می*داده تیم بنایی*اش با استفاده از نردبان بالا می*رفته*اند و غذای خود را نیز همان بالا روی سقف می*خورده*اند. بنا آمده غذایش را خورده و استخوان و بقایای غذا را درون حفره*ها ریخته، حالا من بگویم این استخوان كوروش است؟! این استخوان حیوانی بوده است نه انسانی."
با این همه آنچه كارشناسان مرمت و میراث فرهنگی را به كنكاش وا می دارد این است كه اساساً استخوان سگ در سقف آرامگاه كوروش چه می كرده؟ چگونه یك قطعه از استخوان سگ به سقف محصور از سنگ چند هزار ساله آرامگاه كوروش راه یافته است؟ آیا درباره این استخوان آزمایشات مربوط به سالیابی صورت گرفته یا نه؟ و این قطعه استخوان متعلق به كدام دوره تاریخی بوده است؟
خبرگزاری مهر ضمن استقبال از پاسخگویی به سئوالات طرح شده و توصیه مسئولان سازمان میراث فرهنگی به تعامل و رفتار قانونی برای آگاهی افكار عمومی ، امیدوار است تا سازمان میراث فرهنگی بررسیهای علمی، آزمایشگاهی و سالیابی خود را درباره چگونگی كشف این موضوع در اختیار اذهان عمومی به منظور رفع هرگونه شبهه قرار دهند.
علاوه بر این كارشناسان مرتبط با این خبرگزاری پس از گذشت ماهها از بی پاسخ ماندن 28 سئوال علمی طرح شده در این خبرگزاری همچنان منتظر پاسخ سئوالات خود هستند.

آرديني اوخو
چهارشنبه 26 مهر 1391
بؤلوملر : تاریخی,

توهین علنی به تركها در روزنامه آفتاب یزد

توهین علنی به تركها در روزنامه آفتاب یزد

روزنامه دوم خردادی آفتاب یزد در شماره 1580 روز پنج شنبه بیست خرداد و در صفحه ((خلیج فارس)) خود گزارشی موهن را با عنوان (( آذربایجانی ها ترك نیستند)) به نقل از ((میراث خبر)) به چاپ رسانده كه با اعتراضات و عكس العمل های شدید مردم آذربایجان و ترك های سراسر ایران روبه رو شده است.

این گزارش غرض آلود و تحریك آمیز چنین شروع می شود: (( سالهاست كه آذربایجانی ها را ترك و زبان آنان را تركی خوانده ایم و این ترك گفتن ها تا بدان جا پیشرفته كه امروز عده ای از آذربایجانی ها خود را ترك می پندارند.))

به نظر گزارشگر فقط عده ای از آذربایجانی ها خود را ترك می پندارند آنهم به علت اینكه مردم ایران سالها آنها را ترك و زبانشان را تركی خوانده اند و اگر مثلا آنها را هندو می خواندند آنها خود را هندو می پنداشتند.

در ادامه این گزارش كه منبع آن ((میراث خبر)) ذكر گردیده آمده است (( ترك خطاب كردن نا آگاهانه مردم به ایرانیان ساكن در آذربایجان به این پندار دامن زده كه مردم این استان ترك اند و در سال های اخیر موجی از پان تركیست ها در این خطه از سرزمین ما بوجود آمده اند)). یعنی 70 میلیون جمعیت ایران از نظر شخص گزارشگر ما نا آگاه و نادان هستند كه مانند شخص وی، آذربایجانیان و دیگر تركان ایران را ترك نمی دانند و این ترك خطاب كردنشان باعث گردیده كه موجی از پان تركسیت ها در سرزمینی به ارث رسیده از كوروش و داریوش به ایشان بوجود آید.

این گزارش مدعی است كه (( نخستین كسی كه پی برد زبان آذربایجان تركی نیست احمد كسروی بود.)) و سپس به معرفی اثر این اسلام ستیز و ضد ترك شناخته شده پرداخته كه به تازگی توسط انتشارات خورشید آفرین تجدید چاپ گردیده است. كشف و یا درستر بگوییم اختراع زبان آذری پس از هزاران سال توسط احمد كسروی و آنهم درست در سال به تخت نشستن رضا شاه ضد آذربایجان (1304) و ارتقای وی به سمت های بزرگی چون ریاست دادگستری چندان عجیب نیست و نیز قتل او در سال 1324 توسط برادران امامی از فداییان اسلام به علت جسارت وی به اسلام و مذهب تشیع درس عبرتی است برای رهروان نژادپرست كسروی كه همزمان به موازات یكدیگر دشمنی با اسلام و تركان سیف الاسلام را تبلیغ و تشویق می نمایند.

در ادامه دكتر یدالله منصوری عضو هیات علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی با دیدگاهی غیر علمی و فارس گرایانه مدعی شده كه: (( در دوره صفویه و به دستور شاه اسماعیل صفوی و شیخ صفی الدین اردبیلی زبان تركی زبان رسمی و دیوانی آذربایجان شد و از آن زمان این زبان رفته رفته جایگزین زبان بومی شد)). وی همچنین در جای دیگری با نقل این مطلب از كسروی كه: ((بهترین راه شناخت نژاد یك قوم زبان ایشان است)) به نقض ادعاهای خویش در رابطه با ترك نبودن و تركی نبودن نژاد و زبان آذربایجانی ها پرداخته است.

دكتر محسن ابوالقاسمی استاد دانشگاه تهران نیز به تفسیری مغایر با اصول زبانشناسی و بی سابقه از اصطلاح (( تركی آذری)) دست زده كه از طرف مجامع علمی و دانشگاهی برای بازشناختن تركی رایج در آذربایجان ودیگر ایالات ایران و جمهوری آذربایجان با تركی استانبولی معمول در تركیه به كار میرود. وی دشمنی خود را با هویت تركان آذربایجان اینگونه نشان می دهد (( در اثر تسلط اتابكان و ایلخانان و قره قویونلو و آغ قویونلو در آذربایجان، از زبان تركی و فارسی و آذری زبانی به وجود آمده كه تركی آذری نامیده شد. این زبان به تدریج تا زمان صفویه جای زبان آذری را كه زبان ایرانی بود گرفت)). ابوالقاسمی بدین ترتیب و با غرض ورزی كه شایسته یك استاد دانشگاه نیست كلمه آذری را كه مخفف كلمه آذربایجانی است و مفهوم جغرافیایی دارد به شكل یك زبان ساختگی كه از نظر وی ایرانی یعنی فارسی است تحریف و مصادره به مطلوب می نماید. وی و همفكران ایشان چرا مشخص نمی كنند كه سلسله های ترك كه هزار سال بر این كشور حكمرانی كرده اند مانند غزنویان، خوارزمیان، سلجوقیان، اتابكان، ایلخانان، قره قوینلوها و آق قویونلوها و صفوییان كه اتفاقا بر دیگر نقاط ایران و خاورمیانه بیشتر از آذربایجان حكومت كرده و پایتخت اكثر آنها خارج از آذربایجان امروزی بوده است به چه علتی زبان آن مناطق و كشورها را به زبان تركی تبدیل نكرده اند؟!

مگر تبدیل یك زبان ملت به زبان دیگر آنهم در آن دوران و با امكانات ابتدایی به این آسانی بوده كه امروزه و در عرض این 80 سال حكومتهای مختلف و با این امكانات گسترده آموزشی و رسانه ای و اجبار و تحمیل و تحقیر تئوریسین های فاشیستی نتوانستند زبان شیرین و خدادادی و مظلوم مردم آذربایجان را به فارسی تبدیل نمایند؟! در ثانی به فرض محال هم اگر مردم آذربایجان زبان تركی را قبول كرده اند حتما زبانی كاملتر و مفیدتر و شیرینتر از زبان خیالی آذری فارسی بوده و الا چه علتی داشته كه زبان مانوس خود را فراموش كنند؟!

فرهنگستان زبان و ادب فارسی كه حزینه آن از بودجه بیت المال و مالیت پرداختی تمام مردم كشور و از جمله 30 میلیون ترك ایرانی تامین می شود علاوه بر اینكه تنها به یكی از زبان های ایرانی اختصاص داده شده و به آن ارائه خدمت می نماید گویا وظیفه دارد به تخریب و تضعیف زبان نصف جمعیت ایران (تركی) اتفاقا سومین زبان دنیا از نظر غنا بعد از انگلیسی و فرانسوی و از نظر تعداد متكلمین زبان اول جهان اسلام است بپردازد.

عضو فرهنگستان مذكور، بدون اینكه نگرانی خاصی بر حسب وظیفه علمی و انسانی خود از تضعیف و محدود شدن زبان تركی هموطنانش داشته باشد با سماجت غرض آلودی از نابودی زبان خیالی به نام آذری سخن می گوید (( تركی پنداشتن زبان مردم آذربایجان خطاست. زبان آذری یك زبان ایرانی است كه در حال احتضار است و شاید بتوان با اجرای شیوه های پژوهشی و زبانشناختی از زوال آثار و بقایای آن جلوگیری كرد و این زبان را از مرگ حتمی نجات داد)). منصوری علاوه بر آشنا ساختن خوانندگان با افراد تركی ستیز معروفی مانند منوچهر مرتضوی رئیس دانشگاه تبریز در رژیم شاه و یحیی ماهیار نوابی استاد دانشگاه مذكور در آن زمان، ایرانی را معدل و مساوی فارسی در گرفته و نظرات نژاد پرستانه، ترك ستیزانه و توسعه طلبانه بی سابقه ای ارائه می كند و نشان می دهد كه وی ذاتا دشمن زبان و فرهنگ تركی در هر كجای جهان است: ((گذشته از زبان، از نظر نژادی و قومی نیز مردم این منطقه و مردم جمهوری آذربایجان ایرانی اند. حتی مردم تركیه اصالتا نژاد ترك نداشته اند و مغلوب فرهنگ چیره شدند تا جایی كه امروزه خود را ترك نژاد می پندارند.))

مردم آذربایجان و تركان ایران از این ناراحت هستند و نمی توانند این سیاست یك بام و دو هوا را هضم كنند كه چرا در روزگاری كه با آوردن خلیج عرب در زیر اصطلاح خلیج فارس و آنهم در داخل پرانتز در یكی از مجلات جغرافیایی كشورهای غربی، این مسئله به اصلی ترین موضوع یك كشور اسلامی و اخبار و رسانه های آن تبدیل می شود و به بهانه ای برای توهین به مسلمانان عرب هموطن و خارج كه در چهار سمت خلیج فارس ساكن هستند و حتی شورای عالی انقلاب فرهنگی در این مورد موضع گیری كرده و روزی را به نام خلیخ فارس برای ثبت در تقویم رسمی كشور تصویب می نماید و نمایشگاه های متعدد فرهنگی و هنری توسط وزارت خانه های مختلف از جمله ارشاد، امور خارجه برای ثبت نام خلیج فارس برگزار می گردد و از طرف دیگر (( میراث خبر)) كه ارگان رسمی خبری سازمان میراث فرهنگی است و یكی از ارگان های دولتی به شمار می رود به تولید خبرهای نژادپرستانه و فارسگرایانه كه با اصول حقوق بشر، اسلام، قانون اسالسی و تعریف جمهوری اسلامی مخالف است می پردازد؟ آیا توهین به هویت دها انسان مسلمان و تعریف نام، هویت و زبان خدادی آنها كه خداوند در قرآن آنرا از آیات الهی دانسته- به اندازه خلیج فارسها برای مسئولان كشور، سازمان های فرهنگی، سیاسی و امنیتی اهمیت ندارد كه به آن اعتراض كرده و مانع تكرار آن در آینده حداقل از جانب دستگاه های دولتی و بهره گیران از بودجه ملی باشند؟!

چرا فرهنگستان زبان و ادب فارسی كه به ناحق بر خلاف عدالت و مساوات اسلامی بر سرنوشت زبان های رایج در ایران مسلط شده و فقط بودجه خود را علاوه بر احیای زبان فارسی كه تنها یكی از زبان های ایران است، صرف ضدیت با زبان تركی و تخریب آن و تغییر و تحریف نام های تركی اماكن جغرافیایی، كه نمونه اخیر آن تبدیل نام 102 جزیره دریاچه اورمیه به فارسی است، می نماید؟! آیا این اقدامات خلاف اصول صریح قرآن كریم (( ان اكرمكم عندالله اتقیكم)) و فرمایش بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران كه می فرماید: (( در اسلام ملی گرایی نیست)) نیست؟! چرا عده ای در نظام مقدس جمهوری اسلامی می خواهند بعد از گذشت ربع قرن از انقلاب شكوهمند اسلامی، این نظام را به سوی آپارتاید، ملی گرایی فارس، نژادپرستی و باستان گرایی آریایی و در یك كلام جومهوری فارس – آریایی ببرند! آیا نمی اندیشند كه رهاساختن و بازگشت به دست نژادپرستان آریایی در توهین به دیگر ساكنان ایران، هویت های مظلوم و مستضعف را به فكر دفاع از موجودیت خود و یا یافتن راه های نجات به هر طریق ممكن می اندازد! چگونه است كه در یك كشور اسلامی رفتن به قلعه بابك در آذربایجان حرام و بابك مدافع سرزمین خویش ملحد و ضددین معرفی می گردد ولی رفتن به تخت جمشید و زیارت قبر كوروش و داریوش آتش پرست و مجوس در فارس – كه تمام ملتهای همسایه را به بند و تسخیر كشیده و خود به ازدواج خواهر و مادر و محارم دیگر می پرداخته اند- تبلیغ و ترغیب می شود و هزینه های سرسام آوری از بودجه كشورهای اسلامی به تبلیغ و مرمت آنها اختصاص داده می شود به طوری كه حتی یكی از كاندیداهای ریاست جمهوری نیز سفر تبلیغاتی خود را از آنجا شروع و مراسم سوگند تبلیغاتی در آنجا برگزار می نماید. با سقوت رژیم منحوس پهلوی خبرگزاری رسمی شاهنشاهی كه ((پارس)) نامیده می شد جای خود را به خبر گزاری ((جمهوری اسلامی )) می دهد ولی بعد از طی ربع قرن دوباره خبرگزاری (( فارس)) كه شكل پررنگ و عریان ((پارس)) می باشد به میدان می آید. اكثریت قریب به اتفاق شركت های دولتی و غیر دولتی محصولات آنها از خودرو گرفته تا تلویزیون و آلمنیوم و نفت و پتروشیمی و میادین نفتی نام (( پارس)) به خود می گیرد كه منشانه ای باشد از كشیده شدن كشور به سوی ملی گرایی فارس و نژادپرستی. از بانك های خصوصی پارسیان گرفته تا هتل های زنجیره ای سازمان دولتی تامین اجتمایی در سراسر كشور كه همگی به نام ((پارس)) یكی از اقوام ساكن و غالب بر ایران، مزین گشته اند. مثلث شوم و نژادپرستانه ی ((آریا، پارس و پرشیا)) مشقات آنها تمام ظهن و فكر جوانان نا آگاه ایرانی را پر كرده و آنها را از وحدت اسلامی و انسان دوستی و دانش طلبی و ترقی و پیشرفت به سوی خوابهایی كه استعمارگران برای این مملكت دیده اند سوق می دهند. به جای اینكه ظهن خلاق جوان ایرانی را به تولید و كشف و اختراع و قطع وابستگی از خارج عادت دهند خودروی پژوی فرانسوی داخل را ابتدا با نام پرشیا ((وطن فارس زبانان)) سپس پارس (( فارس زبان)) و اخیرا با نام آریان ((آریایی و نجیب، گویی اینكه غیر آریایی ها نجس هستند)) وارد بازار كشور می كنند و این محصولات را به نمایشگاه و جلوه گاه ملی گرایی فارسی تبدیل می نمایند. نمایش آرش كمانگیر را كه مربوط به افسانه ی فارسی زبانان قبل از اسلام و دوران جاهلیت می باشد و هیچ ربطی به اسلام و كشورهای اسلامی و كل ساكنان ایران ندارد در بازیهای (مسابقات) كشورهای اسلامی در تهران به اجرا در می آورند و فردوسی عرب ستیز، ضد ترك، زن ستیز و داستان پرداز آتش پرستان و مداح شاهان و خالق شاهنامه را به سمبل ملی ایران كثیر المله و اكثرا شیعه مذهب تبدیل می نماید و نام و مجسمه او را در خیابان ها، میادین و ساختمان ها تحمیل می كنند. در سازمان ارتباطات اسلامی كه هدف آن تبلیغ و گسترش اسلام و ارتباط با كشورهای اسلامی است شورای گسترش زبان فارسی راه می اندازد و از بودجه امكانات آن به جای برقراری ارتباطات اسلامی، برای گسترش زبان فارسی به غیر فارس زبانان و برگزاری كلاس ها و دوره های پر هزینه برای اساتید و دانشجویان زبان فارسی سو استفاده می نمایند در برنامه بیست ساله توسعه كشور جایگاه مشخصی برای گسترش زبان فارسی (( را برای فارس زبان كردن تركان )) در نظر گرفته می شود در حالی كه برای گسترش اسلام و صدور انقلاب اسلامی كه اساس وظیفه انقلاب اسلامی بوده در این برنامه ها جایگاه مشخصی وجود ندارد. در تمام هشت سال حكومت اصلاحات نام مقبول و شناخته شده ی دریای خزر به بهانه اینكه تركی است در تمام كتب درسی و نقشه ها تبدیل به دریای مازندران می گردد كه تنها در سال آخر دولت خاتمی نام دریای خزر در داخل پرانتز و در زیر نام جدید دریای مازندران قرار می گیرد. همه اینها در حالی صورت می گیرد كه یك مسلمان ترك شیعه مذهب ایرانی برای انتخاب یك نام تركی میراث گذشتگان برای فرزند خویش باید متحمل مشكلات زیادی شده و هفته ها باید دوندگی كند چرا كه در دفترچه ی اسامی موجود در اداره ثبتد احوال فقط نام های همچون ساسان، سامان، اردشیر، كامبیز، ماندانا، آتوسا، كتایون، منوچهر، هوشنگ، هرمز، كوروش، داریوش و … وجود دارد كه به اصطلاح فارسی بوده و مربوط به شاهان هخامنشی، ساسانی، اشكانی و یا نام های موجود در شاهنامه فردوسی می باشند و گذاشتن نام های تركی به بهانه اینكه ایرانی (( مساوی فارس)) نیستند و در دفترچه ثبت احوال وجود ندارند جلوگیری می شود.

صاحب نظران بر این عقیده اند كه مهمترین خطری كه كشوری را تهدید می كند تعریف نادرست و یك طرفانه و فارسی گرایانه از وحدت ملی است به گونه ای كه اگر عوامل وحدت ملی در چیزهای دیده شوند كه در بین مردم ایران مشترك نباشد این وحدت به بنبست خواهد رسید به نظر آنها مهمتریت عوامل وحدت بخش مردم ایران می توان دین اسلام، جغرافیای واحد و اقتصاد مشترك باشد و تقلیل عوامل وحدت افرین به زبان فارسی – كه تنها یكی از زبان های رایج در این كشور می باشند- علاوه بر ایجاد تصویر نژاد پرستانه از وحدت ملی در بیت هموطنان كه اكثرا غیر فارس زبان می باشند باعث تضعیف حسن ایرانی بودن و دشمنی اقوام با یكدیگر و قوم غالب خواهد شد. اینگونه تلقی از وحدت ملی بر اساس زبان فارسی به جای دین مبین اسلام كه در دوره سازندگی بنیان نهاده شده در دوره اصلاحات به اوج خود رسیده و به تضعیف باورهای موضوعی و اعتقادات اسلامی، موجب تضعیف حسن وطن دوستی و گرایش به كشورهای همسایه و همزبان می گردد. دولت جدید كه خود بر اساس شعار تبعیض به حكومت رسیده لازم است با از بین بردن تبعیض زبانی، فرهنگی و اقتصادی موجود در كشور با به رسمیت شناختن هویت های مختلف غیر فارس از جمله توركی در تحكیم وحدت مردم مسلمان ایران بكوشد. در درجه اول، صاحبان افكار نژادپرستانه و آریا محور كه بازماندگان رژیم پهلوی هستند و در طی دوران شانزدن ساله سازندگی و اصلاحات وارد دستگاه های فرهنگی و سیاسی و از جمله وزارت خانه های علوم، آموزش و پرورش، فرهنگ ارشاد اسلامی، وزارت امور خارجه و سازمان های میراث فرهنگی، صدا و سیما، برنامه و بودجه، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، بنیاد ایران شناسی و غیریه شده اند تصویه نماید. فرهنگستانی همانند زبان فارسی برای زبان تركی تاسیس نموده و كانال های سراسری رادیو و تلویزیون كه همگی به زبان فارسی برنامه پخش می نمایند بر اساس عدالت علوی در بین اقوام ساكن در ایران تقسیم كند و اجازه تحصیل به زبان تركی در تمام مقاطع تحصیلی و دانشگاه ها در كنار رسمی و اارتباطی فارسی داده شود. امكانات اقتصادی و بیت المال به طور مساوی بین مردم ایران، فارغ از قومیت و زبان تقسیم گردد و اجازه توهین و تحقیر به هیچ یك از اقوام ساكن در این كشور كه شناسنامه ایرانی دارند و یا به قول مولوی متقازیان ((یا برادر دینی تو هستند یا در آفرینش مانند تو هستند)) داده شوند.

تنها در این صورت است كه می توان به تعالی و ترقی ایران اسلامی امیدوار بود و در قرن بیست و یك كه عصر ناسیونالیسم و ملی گرایی و تجزیه كشورهای چند قومی و كثیر المله نام گرفته از فروپاشی كشور بزرگمان براستسی آخرین امپراتوری متحد اسلامی باقی مانده از میان تمام امپراتوری های چند قومی است جلوگیری كرد. در پایان برای اینكه خوانندگان عزیز به عمق اهانت گزارش ((میراث خبر)) مندرج در روزنامه آفتاب یزد پی ببرند و عكس العمل های مسئولان، مطبوعات و سازمان های مدافع حقوق بشر در قبال چاپ گزارش همانند آنها منتها برای اینكه دیگر از اقوام ایرا بسنجند ابتدا گزارش مذكور را با تغییر اندكی در پی می آوریم: (( سالهاست كه اصفهانی ها، شیرازی ها، كرمانی ها و یزدی ها را فارس و زبان آنها را فارس خوانده ایم و این فارس گفتن ها تا بدانجا پیشرفته كه امروز عده ای از اصفهانی ها، شیرازی ها، كرمانی ها و یزدی ها خود را فارس می پندارند. فارس خطاب كردن نا آكاهانه مردم به ایرانیان ساكن در اصفهان، شیراز ، كرمان و یزد به این پندار دامن زده كه مردم این استان ها فارس اند و در سالهای اخیر، موجی از پان فارسیست ها در این خطه ار سرزمین، بوجود آمده اند…

 

 

آرديني اوخو
چهارشنبه 26 مهر 1391

نظرسنجی 90 توهین مستقیم به تورك ها

برنامه این هفته نود به پایان رسید و تیم تراكتور سازی از بین دو میلون و پانصد هزار نفر شركت كننده در نظر سنجی انجام گرفته فقط دویست هزار رای آورد! این در حالی است كه تراكتور در نظر سنجی مشابهی كه چند ماه پیش از طریق همین برنامه صورت گرفته بود بیش از پنجاه در صد كل آرا را به خود اختصاص داده بود . خبرها حاكی از آن است كه اس ام اس های ارسالی از شهرهای آذربایجان یا خطا داده و یا ارسال نشده است . جالب تر این كه وقتی با همان موبایل و همان سیم كارت به گزینه ای به غیر از گزینه شماره 3 ( یعنی تراكتورسازی ) اس ام اس زده میشد ، پیام ارسال شده و پیغام همیشگی برنامه نود برای شما ارسال میشد .

لااقل در طول این فصل دیده ایم كه خیل عظیم طرفداران تراكتور در ورزشگاه ها با آنچه كه در نظر سنجی این هفته برنامه نود دیدیم كاملا مغایر است . به هر حال مشكلی برای ارسال اس ام اس های ارسالی به گزینه 3 وجود داشت كه باعث رنجیده خاطر شدن طرفداران پر شمار این تیم شده است و مسلما در نتیجه آرا هم تاثیر مستقیم داشته است.

آرديني اوخو
شنبه 15 مهر 1391
بؤلوملر : إدمان,

یادداشت ویژه:تراكتور لقب پرطرفدارترین بدون خونریزی

تراكتورسازی تبریز، نه یك تیم فوتبال صرف كه پدیده‌ای اجتماعی و قابل مطالعه در تمام تاریخ فوتبال ماست. تیمی كه محبوبیت خارق‌العاده‌اش را هیچ‌كس تا شروع این لیگ باور نمی‌كرد. تیمی كه حالا، لقب پرطرفدارترین را بدون خونریزی به خود اختصاص داده و جالب اینكه هواداران سنتی استقلال و پرسپولیس نیز واكنش خاصی به این مساله ندارند، چرا كه شور، حال و  اشتیاقی كه در تبریز پیرامون این تیم وجود دارد، هرگز در مورد تیم دیگری دیده نشده، حتی زمانی كه بازی‌های وسط هفته پرسپولیس با علی پروین، 40،30 هزار نفر را به ورزشگاه می‌كشاند.

از این منظر، تراكتورسازی یك ظرفیت بزرگ و یك موقعیت ایده‌آل برای فوتبال ایران محسوب می‌شود؛ فوتبالی كه البته به هیچ وجه برنامه خاصی برای استفاده از این موقعیت نداشته است. تا چندی پیش، هواداران تراكتور از جاده‌های خاكی منتهی به ورزشگاه رنج سفر به جان می‌خریدند و حالا بعد از آسفالت شدن جاده‌های اطراف استادیوم یادگار امام، باید ناز راننده‌گان اتوبوس را بكشند تا زورچپان به دروازه تبریز برسند...

این یك واقعیت است كه نشانه‌هایی از وضعیت عمومی ضعف مدیریت را به رخ می‌كشد؛ سال‌هاست ادعای بیشترین ظرفیت جذب گردشگر را داریم، سال‌هاست خود را با استعدادترین می‌خوانیم اما به قول یكی از سیاستمداران، آنقدر در تولید علم كوتاهی كرده‌ایم كه هنوز باید دلخوش به گذشتگانی مثل بوعلی‌سینا باشیم و در پس همه حرف‌هایی كه درباره توسعه، صنعتی‌شدن و استفاده از منابع كشاورزی آن شده، هنوز اتكای شدیدی به درآمد نفت داریم.

مثال‌هایی از این دست بسیار است. تصورش را بكنید كه تراكتورسازی با این ظرفیت در اختیار یك سیستم حرفه‌ای مدیریتی و ورزشی بود. این اشتیاق ثروتی خالص است؛ مثل نفتی كه از دل زمین به بیرون فوران می‌كند. حكایت ما اما شبیه همان دوستی است كه به هوای  جمع كردن پول  ریخته شده روی زمین به تهران آمده بود و در روز اول وقتی  اتفاقی یك هزار تومانی را كنار خیابان دید با خود گفت امروز خسته‌ام، باشد برای فردا...

آرديني اوخو
شنبه 15 مهر 1391
بؤلوملر : إدمان,