به یاد دریاچه ای كه روزی سینه ی افراشته اش را بر پهنه ی بیكران هستی گسترانده بود

دریاچه ی دریاگونه ای كه زمانی می غرید، می جوشید و با امواج خروشانش با سخاوتمندی تمام زندگی را به مردمانی كه شاید اغلب با بی خیالی و بی تفاوتی از كنارش گذر می نمودند ارزانی می داشت اكنون شمارش معكوس برای آخرین نفسهای خود را آغاز نموده است. سخن از دریاچه ی زیبای اورموی آذربایجان می باشد كه چند صباحیست قربانی بی فكری، بی تدبیری، بی مدیریتی و بی مسئولیتی انسانهای لاقیدی گشته است كه شاید چند تریلر هم قدرت كشاندن القاب پر زرق و برقشان را نداشته باشد اما برخلاف عناوین پوشالی كه یدك می كشند مغزهای حقیرشان ممكن است قدرت مشاهده ی ذره ای آنطرفتر از نوك بینی شان را نیز نداشته باشند چه برسد به اینكه توانایی درك رازهای نهفته در دل امواج بیكران این دریاچه ی نیلگون را داشته باشند!. آری نگین بی بدیل آذربایجان «دریا» بودن را به دست فراموشی سپرده و رو به سوی «كویر» و «بیابان» نهاده است. آه چه سخت است بر مرگ یكی از شریانهای بی جایگزین حیات نظاره گر بودن و از دست زدن حتی به عملی جزئی برای بخشش قطره ای از زندگی به آن عاجز بودن. چه بیرحمند آنانی كه بجای دمیدن حیات بر پیكره ی بیجان این دریاچه ی بی نظیر حامیانش را اسیر در بند جهالت خود نمودند. چگونه پاسخ تاریخ را خواهند داد آنانی كه با دستكاریهای ناشیانه و نابخردانه شان قلب پرتلاطم این زیست بوم چندهزار ساله را به خاموشی سوق دادند؟ و چقدر بی تفاوتیم ما در قبال فجایعی كه در پیرامونمان می گذرد بر ما حرجی نیست!!! از قدیم و ندیم گفته اند از ماست كه بر ماست...

شنبه 19 فروردین 1391
بؤلوملر :